استخوان بندی چیست و چه کاری انجام میدهد؟

استخوان بندی به چه کار می آید؟
از استخوان بندی یا اسکلت بدن ما دو کار مهم ساخته است:
یکی آنکه نگهدار بدن است؛ دیگر آنکه حافظ اندام های ظریف در برابر آسیب هاست.
استخوان بندی چارچوب بدن است که انسان را بر سرپا نگاه می دارد.
چون کودک بدنیا می آید، اسکلتی با 270 قطعه استخوان کوچک و تقریبا” نرم دارد. انسان بالغ معمولا” 206 قطعه استخوان دارد؛ زیرا برخی از استخوان های زمان کودکیش به همدیگر جوش می خورند و یکپارچه می شوند.
مفصل جایی است که دو استخوان به هم وصل می شوند. استخوان ها در محل مفصل ها به وسیله ی رشته های محکمی همچون طناب به نام مفصل بند، به هم مرتبط می شوند.
برخی از مفصل ها براحتی باز و بسته می شوند. مثلا” شما به هنگام دویدن، مفصل های پای خود را حرکت می دهید، یا وقتی که توپی را می اندازید مفصل های دست در ناحیه ی آرنج و شانه براحتی باز و بسته می شوند.
اما برخی دیگر از مفصل ها هیچ حرکتی ندارند. مثلا” در انتهای ستون فقرات، تعدادی استخوان چنان درهم فرو رفته اند که یک صفحه ی استخوانی را پدید آورده اند؛ اما هیچ کدام از آنها حرکتی ندارند. همین طور مفصل های استخوان های سر نیز خم ناپذیرند؛ البته بجز استخوان های آرواره.
گفتیم یکی از وظایف استخوانها محافظت از اندام های ظریف است. مثلا” کاسه ی سر که مغز را احاطه کرده است از ورود آسیب بر آن جلوگیری می کند. همین طور قفسه سینه نیز نگهدار قلب و شش هاست. ستون فقرات از «نخاع» نگهداری می کند و نقش بسیار حیاتی برای انسان دارد؛ چرا که نخاع یا «تیره ی پشت» مجرای اصلی انشعاب و پخش اعصاب در بدن ماست.
گرچه بظاهر اندکی مشکل می نماید که استخوان را یک بافت زنده بدانیم، ولی تردیدی نیست که این اندام در حقیقت یکی از بافت های زنده ی بدن به شمار می رود. استخوان در بدن جوان رشد می یابد. مثلا” استخوان ران از زمان تولد تا رشد کامل انسان سه برابر روز نخست خود، رشد می یابد.
استخوان با گرفتن کلسیم و دیگر مواد لازم، از درازا و پهنا رشد می کند و همین دلیل بر زنده بودن آن است؛ چرا که نیاز به تغذیه دارد.
استخوان پوسته ای سفت و سخت دارد. در درون این پوسته، رگهای ظریف خونی برای یاخته های استخوان، مواد غذایی حمل می کنند.
درون استخوان، ماده ای اسفنجی وجود دارد که مملو از مغز استخوان است. بعضی از مغز استخوان ها انباری از چربی اند و بعضی دیگر نیز گویچه ی قرمز ساز برای خون.
منبع: کتاب به من بگو چرا – جلد 5