چطور از زندگی راضی باشیم؟ آیا دنیا بدتر شده است و ما بردهایم؟
بسیاری از افراد حتی اساتید معنوی مثل اشو، معتقدن که دنیا روز به روز بدتر میشه و گذشته جای بهتری بوده. معمولا اونا سعی میکنن دنیا رو کاملا تاریک نشون بدن تا بعد بگن راه حل در دست خودشونه.
اگه شماهم دنیا رو تیره و تاریک میبینین، امروز حقایقی بهتون گفته میشه که شما رو به تامل وامیداره. بنابراین شدیدا توصیه میکنم این مطلب رو تا آخر بخونین، مخصوصا اگه ناامیدین و انگیزه ای برای زندگی ندارین.
چه در دنیای امروز، چه در گذشته و حتی در آینده، همیشه عده زیادی ناراحتن و از زندگیشون و از دنیایی که توش هستن راضی نیستن.
خیلی ها ممکنه بگن ما در زمان بدی به دنیا اومدیم یا ترجیح میدادن زنده نباشن. یا خیلیا فکر میکنن اگه پولدار بشن یا فلان چیزو بدست بیارن خوشبخت میشن اما رضایت از زندگی و خوشحالی یه پدیده درونیه و به ذهنیت و معنویت شما بستگی داره. با تغییر زاویه دیدتون، اتفاقات بد و منفی، پوچ میشن و حتی این امکان وجود داره که براتون تبدیل به تفریح بشن.
شما حتی اگه یه زندگی سطح پایین، توی یه کشور جهان سومی داشته باشین، آیا میدونستین که زندگیتون، آرزوی پادشاهان هزار سال پیشه؟
وقتی که شما همه جانبه به قضایا نگاه نکنین و فقط برخی جنبههای منفی رو در نظر بگیرین، به اشتباه می افتین و مثلا میگین زندگی امروزی ناراحتی و استرس بیشتری نسبت به گذشته داره. قدیمی ها زندگی بهتری داشتن. ما استرس کار، اخبار منفی و چیزهایی از این قبیل داریم.
اما در حقیقت، ناراحتی، استرس و نگرانی در گذشته خیلی بیشتر از الان بوده. الان ما توی خونه هامون نگران حمله موجودات وحشی نیستیم. نگران وضعیت کشاورزی یا دامداریمون نیستیم و در هر حالتی و میتونیم مواد غذایی مورد نیازمون رو خریداری کنیم، یعنی لازم نیست خودمون کار تولید مواد غذایی رو انجام بدیم و نگران بارندگی یا خشکسالی و مشکلات دیگه باشیم. نگران نیستیم که اگه خودمون یا خانوادمون مریض شد، چطوری خودمون رو به شهرهای بزرگ برسونیم که دکتر دارن.
استرس حمله سایر قبیله های وحشی به خودمون هم نداریم. حتی برای بلایای طبیعی، آماده تریم و خونه های محکم تری داریم، از همه مهمتر اینکه دلیل وقوعش رو میدونیم. میدونیم که روی گسل نباید خونه ساخت، میدونیم که در مناطق زلزله خیز باید خونه های مستحکم ساخت، میدونیم که در نزدیکی ساحل و جایی که سابقه طوفان و سیل داشته نباید زندگی کنیم. اما در گذشته های دور اینطور نبود. مردم نمیدونستن چرا سیل اومده، میگفتن شاید کار بدی کردیم که خدای دریا ازمون عصبانی شده. نمیدونستن چرا زلزله میاد و میگفتن خدای جهان زیرِ زمین مثل هیدس، حتما ازمون ناراحته و باید با ترس و اضطراب، سعی میکردن اونو راضی کنن، به بت ها هدیه میدادن حتی بچه هاشون رو قربانی میکردن اما بازهم زلزله و سیل میومد!
رعد و برق که میشد فکر میکردن خدایان آسمان مثل زئوس، در نبردن و میترسیدن که مبادا ترکش این نبرد به اونا هم برخورد کنه. وقتی خشکسالی میشد دنبال دلیل علمیش نبودن و میگفتن شاید آناهایتا یا سایر خدایان حاصلخیزی و کشاورزی ازمون راضی نیستن.
زندگی عادی شما، آرزوی بزرگ ترین پادشاهان جهان بوده. آب تصفیه شده، توی خونه شما اومده، شیر آب رو باز میکنین و آب سرد یا گرم دارین. شما حمام اختصاصی در خونه خودتون دارین. این فقط با تلاش های فراوان چندین نفر، برای پادشاهان قدیم مهیا میشد اونم نه با این کیفیت. و مردم عادی فکر میکردن اگه کار خوب کنن و برن بهشت، اونجا چنین چیزهایی رو تجربه خواهند کرد!
پادشاهان قدیم حاضر بودن همه چیزشون رو بدن، که فقط مثل شما کولر برای تابستون داشته باشن.
شما میتونین کارهای مختلفی روی دندون هاتون انجام بدین تا خراب نشن، حتی اگه پول این کارها رو نداشته باشین و دندونتون خراب بشه، میتونین با داروی بی حسی دندونتون رو بکشین، در صورتی که در گذشته مردم باید درد وحشتناک کشیدن دندون رو تحمل میکردن.
یه نکته مهم در این مورد وجود داره. زمانی که پیشرفت و رسیدن به اهداف در طولانی مدت اتفاق بیافته، معمولا فرد رو راضی نمیکنه و اون شخص متوجه پیشرفتی که کرده نمیشه.
زندگی امروزی ما از نظر بهزیستی قابل مقایسه با زندگی چندهزار سال پیش نیست. اگه یک نفرو با ماشین زمان، از چند هزار سال پیش به زمان الان بیاریم، قطعا فکر خواهد کرد که به بهشت اومده.
اگه ببینه چه امکاناتی امروزه هست، وسیله ای هست به نام یخچال که داخلش میشه مواد غذایی متنوعی رو نگهداری کرد. میوه های مختلف از مناطق مختلف در هر فصل سال وجود دارن، یعنی مهم نیست که در اون شهر، فقط یک یا دونوع میوه رو میشه پرورش دارد، باقی میوه ها از مناطق دیگه آورده میشن و عرضه میشن.
آشپزی دردسر قدیم رو نداره و اجاق گاز و انواع وسیله های پخت غذا اختراع شده.
تخت خواب، وسیله پادشاهان، در اکثر خونه ها هست. حتی قیافه مردم قدیمی رو با الان مقایسه کنین و ببینین چقدر فرق کرده. اکثر اونا آرزو داشتن چهره های امروزی و اندام امروزی رو میداشتن. ولی باز هم شما از چهره خودتون راضی نیستین.
تصور کنین شما به هزار سال آینده سفر کردین. یه نفر داره گریه میکنه و میخواد به زندگیش پایان بده، میگه خسته شدم از این زندگی.
شما بهش میگین چی شده؟ چرا اینقدر ناراحت و مایوسی؟
اون بهتون میگه قرص ایکس فایوو گم کرده.
شما میپرسین این قرص چیه؟
اون میگه: زمانی که این قرص رو بخوری تمام بیماری ها، هر نوع بیماری که داشته باشی درمان میشه و کاملا سالم میشی. یه نوع دارو برای درمان همه بیماری هاست.
شما میگین خب، دیگه نمیتونی این قرص رو بدست بیاری؟
اون میگه، باید دوباره از داروخونه بخرمش، گرونه، باید یک مااااه کار کنم و درآمد یک ماهمو بدم تا اون قرص رو دوباره بخرم. من چقدر بدبختم، این قرص رو گمش کردم. خیلی ظالمانس که درآمد یک ماه من بشه یه قرص!
شما با خنده میگین، خب اشکالی نداره، من حاضرم 5 سال کار کنم و درآمدم رو بدم برای چنین قرصی. یک ماه که چیزی نیست، دوباره بخرش. و شما درد اون شخص رو درک نخواهید کرد و او هم حرف های شما رو درک نخواهد کرد و فکر خواهد کرد که شما به طرز احمقانه ای خوشبین و امیدوار هستین.
متوجه شدین با این مثال چه چیزی رو خواستم بهتون بگم؟
برای شما که متعلق به زمان آینده نیستین، چنین قرصی، موهبت بزرگیه، اما برای اون افرادی که در آینده زندگی میکنن، قدر اون قرص رو به خوبی نمیدونن.
ما با زدن واکسن فلج اطفال یا سرخک، از اون بیماری ها در امان موندیم، در گذشته چند میلیون نفر قربانی این بیماری ها شدن. اما الان نه تنها خوشحال و راضی نیستیم، بلکه شروع کردیم به ساخت تئوری های توطئه که شاید با این واکسنها میخوان مارو عقیم کنن یا همجنسگرا کنن.
شما وقتی سردرد دارین، یه قرص مسکن میخورین اما در گذشته چنین چیزی وجود نداشته، داروهایی گیاهی بوده اما در دسترس همه نبوده و همه ازش خبر نداشتن. الان تهیه دارو آسون شده.
اگه با ماشین زمان به گذشته سفر کنیم و زمانی که طاعون داشت میلیونی آدم ها رو میکشت به افراد میگفتیم که میتونن با ما به زمان آینده بیان، زمانی که چنین بیماری نیست و در امان هستن، اونا حاضر بودن همه چیزشون رو بدن، حتی شرفشون رو بدن تا قبول کنیم باهامون بیان.
شما امروزه به راحتی میتونین حرفای آدم های دانا و باسواد رو پیدا کنین و بخونین و بشنوین، اما در گذشته برای اینکار باید سفرها میکردین و خطرات زیادی رو به جون میخریدن تا شاید فرد مناسب رو پیدا کنن. و این کار بسیار هزینه بر بود.
انسان گذشته اگه به زمان الان بیاد فکر میکنه که به بهشت اومده و به مشکلات شما با صدای بلند میخنده، همانطور که شما به مشکلات انسان های آینده خواهید خندید.
وقتی پیشرفت به مرور اتفاق افتاده، دیگه کسی که سوار هواپیما شده، به این فکر نمیکنه که این وسیله روزی آرزوی بشر بوده و اگه زمان قدیم بود باید با شتر و کاروان، در سرما و گرما مسیر کشورها رو طی میکرد و در راه، دزدها و خلافکارها، ممکن بود هر بلایی سرش بیارن.
مدگل در کانادا، با پوشش دلخواه خودش داره زندگی میکنه، امنیت کافی رو داره، اینترنت فیلترنشده داره و نیم میلیون فالوور داره، از صحبت کردنش پول خوبی درمیاره اما میگه دنیا تیره و تاره، دوست نداره زنده باشه و اگه بمیره، دوست نداره دوباره به زندگی برگرده.
البته من حق میدم به کسی که توی زندگیش تجربیات تلخ داشته و تصمیمات اشتباهی گرفته، حالا ناراحت باشه و درکش میکنم، اما زندگی همینه، قرار نیست ایده آل باشه.
مدگل و خیلی های دیگه با ناراحتی میگن ما برده هستیم، باید همش کار کنیم. باید مالیات بدیم.
عه، من نمیدونستم چند هزار سال پیش، خدا برای مردم، غذا ظاهر میکرده و مردم کار نمیکردن!
اون زمان که کار کردن سخت تر و بیشتر بوده. اتفاقا الان با خیلی روش های ساده تر مثل مشاغل اینترنتی، شما میتونین پول بیشتری بدست میارین و تایم بیشتری برای تفریحات داشته باشین، بدون اینکه از نظر بدنی فرسوده و بیمار بشین.
در قدیم مردم کار شدید انجام میدادن و اکثرا به خاطرش دچار فرسودگی و پیری زودرس میشدن. وقتی هم که بیمار میشدن، دکتر نبود و باید تا شهرهای بزرگ مسافرت میکردن تا دکتری رو پیدا کنن.
در قدیم خیلی ها روی زمین پادشاهان، کشاورزی میکردن و جاهایی هم که اینطوری نبود مردم باید هرسال بخشی از محصولشون رو به پادشاه مالیات میدادن.
الان اگه مالیات میدین، دولت ها براتون جاده و مراکز تفریحی و امکانات مختلف میسازن و امنیت شما رو تامین میکنن. اما در قدیم که مالیات به پادشاها میدادین، اکثرا همشو خرج عیاشی خودشون میکردن و تازه طلبکار هم بودن.
زندگی مردم چین و اروپا در هزار سال پیش راحت تر بوده یا الان؟
در قدیم مردم با اینکه به شدت کار میکردن اما زندگی ساده ای داشتن. زن ها باید لباس ها و ظروف رو به چشمه ها و منابع آبی میبردن تا بشورن و هر روز مسیر زیادی رو باید مثل باربرها طی میکردن. در اکثر جوامع هم مردسالاری حکم فرما بود و زنها، معمولا حق و حقوقی نداشتن.
امروزه شما یک صدم اونا کار نمیکنین ولی زندگی هزار برابر، بهتر از اونا دارین و میگین این عادلانه نیست؟ و میگین ما برده هستیم؟
برده کی؟ شما همین الان، میتونین زندگی تون رو تعطیل کنین، از کارتون استعفا بدین و برین در روستاها زندگی کنین، اونجا کشاورزی کنین، چاه حفر کنین و زندگی ساده ای داشته باشین، قید مدرسه و درس و دانشگاه هم بزنین. کسی جلوی شما رو نگرفته. پس برده نیستین، چون برده چنین اجازه ای نداره!
جنگ اوکراین و جنگ حماس باعث شد عده ای بگن جهان داره روز به روز بدتر میشه و جای ناامن و تاریکیه، اما این دقیقا نشون میده که دنیا جای بهتری شده چون شما برخلاف انسان های گذشته، دیگه انتظار چنین اتفاق هایی رو ندارین.
در قدیم همه تمدن های بزرگ و همه امپراطوری ها مدام در جنگ بودن. جنگ و خشونت برای مردم کاملا عادی بود. رفتار داعش در گذشته های دور، عادی بوده، اما الان عادی نیست. این یعنی دنیا جای بهتری شده و دیگه شما انتظار چنین چیزی رو ندارین.
چون دنیا نسبت به سابق آرامش و امنیت بیشتری داره. الان درصد کمتری از جهان درگیر جنگه، قبلا اکثریت جهان درگیر جنگ بود.
تصور خونه ای که دماش قابل تنظیم باشه برای مردم چندهزار سال پیش مساوی بود با بهشت. ما جام جهان بینی به نام تلویزیون و اینترنت داریم و از سراسر جهان میتونیم باخبر بشیم، امکانی که در نظر پیشینیان ما، فقط خدایان ازش بهره مند بودن.
بسیاری از بیماری ها رو ریشه کن کردیم ولی همه اینا برای ما مسخرس و راضی نیستیم. چون هنوز نیمه خالی لیوان رو نگاه میکنیم. به اینکه هنوز برخی بیماری ها رو نتونستیم ریشه کن کنیم، هنوز پیر میشیم، هنوز میمیریم. هنوز در روابط عاشقانه و دوستی هامون شکست میخوریم، هنوز خسته میشیم، هنوز استرس داریم. هنوز باید کار کنیم.
اما بهتره زاویه دیدمون رو تغییر بدیم.
اگه شما در جایی که همه بی خانمان هستن، یه خونه معمولی و قدیمی داشته باشین، هم در نظر خودتون هم در نظر بقیه، شما بسیار خوشبخت هستین و انگار دارین توی کاخ زندگی میکنین، اما اگه همین خونه رو جایی که همه خونه های مجلل و کاخ دارن، داشته باشین، به احتمال زیاد دیگه راضی نیستین و حس میکنین فقیر و بدبختین.
این نشون میده که زاویه دید ما مهمه.
زندگی ما محدوده و این باعث میشه شما بفهمین که در هر موقعیت، فقط یک فرصت دارین، یک فرصت برای خوشحالی یا ناراحتی، یک فرصت برای دوستی یا دشمنی، یک فرصت برای انجام کار نیک یا بد، و همین زندگی شما رو معنادار میکنه.
چندین سال تحقیق جالبی در اروپا انجام شد و از مردم زیادی که مرگشون نزدیک بود و در بستر بیماری بودن پرسیدن که چه چیزی بزرگ ترین خوشحالی یا افسوس شماست؟ فکر میکنین در این لحظه چه چیزی براتون باقی مونده؟
اونا ثروت، خونه، ماشین و چیزهایی از این قبیل رو مهم نمیدونستن و میگفتن روابط ما، تجربیات خوشی که با دوستان یا خانوادمون داشتیم و کارهای مهمی که کردیم برامون تا این لحظه باارزش باقی مونده. اینکه یه نفر کار بزرگی انجام داده باشه، خدمتی به دیگران کرده باشه، جانی رو نجات داده و تجربیات خوشی که با دوستان و خانوادش داشته، چیزهاییه که به زندگیش معنا میده، نه تلاش برای خریدن خونه و ماشین.
اگه شما از زندگی راضی نیستین و فکر میکنین در دنیای بدی گرفتار شدین یا فکر میکنین که در زندگی قبلی اشتباهاتی داشتین که باعث شده الان در جهنم باشین. میخوام بهتون بگم که این اشتباست و اکثرتون خصوصا اونایی که اینترنت دارن و تونستن این حرفا رو بخونن، در جهنم نیستن و فقط باید زاویه دیدشون به مسائل رو تغییر بدن.
از حرف های من این برداشت رو نکنید که حکومت ها خوبن و نباید اعتراضی بهشون داشت. شما باید به خاطر کاهش رنج بشریت همیشه مطالبه گر باشین. اگر مردم امریکا برای حق رای نمیجنگیدند، اگه برعلیه برداره داری نمیجنگیدند، زندگی امروزشون رو نداشتن. حکومت ها خودشون به صورت داوطلبانه حقی رو به شما نمیدن و شما باید اون حق رو بگیرین. ولی نباید احساس شکست و ناامیدی داشته باشین.
من آدم بسیار امیدواری هستم و دوستان و آشنایان حتی خانواده خودم از اینکه اصلا دچار افسردگی نشدم و همیشه فعال و پر انرژی و بسیار امیدوار بودم تعجب میکنن.
رنج، از منطقی نبودن، اشتباهات و تناقضاتی که در افکار و رفتارتون وجود داره میاد. به همین خاطر، من بسیاری از انواع ناراحتی ها رو تجربه نکردم با اینکه شرایط خوبی نداشتم.
من میتونستم برای چیزهایی که نداشتم یا برای اتفاقات بدی که به چشم میبینم غصه بخورم، اما زاویه دیدم رو تغییر میدم و میتونم خوبی ها و نیمه پر لیوان هم ببینم. حتی وقتی که شرایط خیلی سخت میشه خودمو جای شخصیتی مثل مایکل توی سریال فرار از زندان یا داوینچی توی سریال شیاطین داوینچی و یا شرلوک میذارم، اول خوشحال میشم که در زمانی هستم که این سریال ها ساخته شده و تونستم این سریال ها رو ببینم، دوم اینکه میگم الان شرایط برای من شبیه شرایط اونا شده و باید مغزمو به کار بندازم و دنبال راه حل باشم. بنابراین زندگی در اون لحظه برام تبدیل به پازل و ماموریت میشه.
زندگی بدون سختی، زندگی بی ارزشیه چون باعث میشه شما پتانسیل خودتون رو کشف نکنین و هرگز نفهمین که چه قابلیت هایی داشتین و چه کارهای خارق العاده ای میتونستین انجام بدین.
بنابراین شما باید از مشکلات و سختی ها استقبال کنین. باید بگین من منتظر بودم که سختی ها و چالش ها پیش بیان تا خود واقعیمو آشکار کنم.
هیچ کسی توی باشگاه بدنسازی، برای همیشه وزنه های سبک نمیزنه. میدونه با این کار وقتشو تلف کرده. افراد برای اینکه به بدن قوی تر و زیباتری برسن، باید وزنه های سنگین تر بزنن و سختی بکشن.
زندگی هم همینه.
برای رسیدن به حس رضایت از زندگی، باید برای زندگیتون معنا بسازین. در این صورت حتی اگه شکست بخورین و از پس حل مشکلات برنیاین، اون مسیری که طی کردین براتون رنج آور نبوده چون براتون هدف و معنایی وجود داشته.
مهم نیست که کائنات یا دنیا آیا به ما اهمیت داده یا نه، آیا حکومت ها، زندگی ما براشون مهم بوده یا نه، مهم اینه ما بهم دیگه اهمیت بدیم و باهم خوب رفتار کنیم. ما باید روابط خوب و سالمی بین خودمون بسازیم. این زندگیمون رو لذت بخش تر میکنه. اینکه کسی ما رو دوست داشته باشه و بهمون اهمیت بده و ما هم همین حس رو نسبت به دیگری داشته باشیم.
نویسنده: ایمان صدیقی (امیا)