سقراط کیست؟

نام سقراط با آرمان یک انسان خردمند آمیخته است. با وجود این یکی از اصول مورد تأیید وی این بود که «خردمندی آن است که بدانی خرد ارزشی ندارد!».
سقراط در آتن در حدود 470 سال پیش از میلاد به دنیا آمد.
در باره ی پدر و مادر و نیز خردسالیش زیاد نمی دانیم.
از او نوشته ای بر جای مانده است، ولی شاگردش افلاطون، فیلسوف بزرگ یونانی، تعالیم وی را به صورت دیالوگ(یعنی گفت و شنودها) همراه با بسیاری از صحنه های زندگیش گرد آورد.
براساس آنچه افلاطون گفته است، سقراط وقت خود را در بازار آتن به گفتگو با هر کسی که به سخنان او گوش فرا می داد، می گذراند.
بویژه در جستجوی شخصی بود که درباره ی چیزی عقیده ای استوار داشته باشد.
آنگاه با سؤال و جواب او را از عقیده ی خود منصرف و برایش ثابت می کرد که در آن مسأله چقدر نادان بوده است.
این شیوه ی استدلال که از راه پرسش و پاسخ انجام می شد، روش سقراطی نام گرفت.
اصل بنیادین روش سقراطی این بود: «خود را بشناسم».
آتنی ها از او بدشان می آمد، زیرا تمام افکار گذشته شان را زیر و رو می کرد.
آنها او را متهم کردند که به خدا اعتقاد ندارد و حقیقت و عدالت را نیز منکر است.
در سال 399 پیش از میلاد دشمنانش او را به جرم فاسد کردن جوانان آتن، و نیز به اتهام به جا نیاوردن وظایف دینی، به محاکمه کشیدند.
ولی هیچکس این اتهام ها را باور نمی کرد و سقراط نیز خود می دانست که بیگناه است.
رساله ی دفاع سقراط که بعدا به قلم افلاطون نگاشته شد، مطالب سقراط است در دفاع از اتهامات دشمنانش، وی گفت: دشمنانم از اینکه می بینند عقایدشان به سستی گراییده است خشمگین اند، وگرنه من در پاسخ به یک ندای درونی است که شیوه ی پرسش از مردم را برای جستجوی حقیقت در پیش گرفته ام و هیچگاه از آن دست برنخواهم داشت.
سقراط با آنکه می دانست محکوم به مرگ است، باز بر روش خود پافشاری می کرد.
آخرین روزهای سقراط در زندان به مباحثه با دوستانش در باره ی فناناپذیری روح سپری شد.
سرانجام، جام زهر شوکران را که وسیله ی اعدامش بود، بدون لرز و ترس سر کشید.
دوستانش به گریه افتادند، ولی او خواهش کرد که آرام باشند و سپس در حالی که لبخندی بر لب داشت، دیده از جهان فرو بست.
منبع: کتاب به من بگو چرا – جلد 10