خلاصه‌ای از کتاب بیشعوری اثر خاویر کرمنت

بیشعوری درمورد چیست؟

آیا از اینکه همسایه تان زباله هایش را در جوی آب میریزد عصبانی هستید؟

آیا تا به حال پیش آمده که در اداره ای برای گرفتن یک امضا روزها و ساعت ها در آمد و شد باشید؟

آیا احساس میکنید برخوردهای رئیس تان با شما توهین آمیز است؟

تا به حال دلتان خواسته یک صندلی را بر فرق پزشکی بکوبید که وقتی بعد از ساعت ها انتظار و پرداخت حق ویزیت کلان موفق به دیدارش شده اید، بدون اینکه اجازه بدهد در مورد بیماری تان توضیحی بدهید شروع به نوشتن نسخه کرده است؟

آیا از دیدن برخی مجری های تلویزیونی عصبی میشوید؟

آیا هر هفته دوستانی به سراغتان می آیند که بخواهند شما را به فعالیت تجاری جدیدی دعوت کنند یا دست کم چاکرایتان را باز کنند؟

اگر پاسختان به این پرسش ها مثبت است این کتاب برای شماست.

دنیا به کام بی شعورهاست و گویی سالهاست که بی شعورهای جهان متحد شده اند!

خاویر کرمنت این واقعیت دردناک را موضوع کتاب طنزآمیز خودش قرار داده است.

مقدمه کتاب بیشعوری

من هم مثل هرکسی در تمام زندگی ام با بیشعورها سروکار داشته ام.

اما در بیشتر این اوقات مثل بیشتر افراد جامعه درگیر مفاهیم و تعاریف قدیمی بیشعوری بوده ام.

بدترین خصوصیت بی شعوری این است که آنها ذره ای از بی شعوری شان آگاه نیستند.

آشکار کردن ضعف ها و اشتباهات خود برای هیچکس کار آسانی نیست.

من تا مدت ها از نوشتن این کتاب و حتی صحبت کردن درباره موضوعات آن ابا داشتم.

نوشتن سرگذشت خودم به بی شعورهای دیگر کمک میکند تا بهبود یابند.

در نهایت فروتنی تصمیم گرفتم تا سرگذشت دردناک اعتیاد خود به بیشعوری و راه دشوار رهایی از آن را برای دیگران بنویسم.

اکنون میتوانم در گذشته ام نظر کنم و به وضوح خودم را ببینم که چطور سال های سال با بیشعوری زندگی کرده ام.

به عنوان یک بیشعور درمان شده رنج و مشقت لازم برای درمان شدن را درک میکنم.

به نظرم هیچگاه برای تشخیص نشانه های بیشعوری خیلی زود یا خیلی دیر نیست.

هیچ گاه برای اصلاح عادات بدی که دوستان را میرنجاند ، به روابط کاری و تجاری آسیب میرساند و باعث جرّ و بحث و دعوا با بسیاری از مردم میشود خیلی زود یا خیلی دیر نیست.

چه کسی بیشعور است و چرا یک نفر باید بخواهد بیشعور باشد؟

از میان تمام مشاغل، شغل وکالت چنان با بیشعوری درگیر است که بجاست این کتاب را با یک مورد از آن آغاز کنیم.

سرگذشت فِرِد را از زبان خودش بشنویم:

روی صندلی کارم ولو شدم و آنقدر خسته بودم که نمیتوانستم بقیه روز را تاب بیاورم.

انگار با ده نفر دعوا کرده بودم.

من همیشه یک جور خوراک برای صبحانه سفارش میدهم: تخم مرغ آب پز ، ژامبون ، نان تست ، آبمیوه و قهوه.

دیگران هم میدانند که وقتی میگویم تخم مرغی میخواهم که سه دقیقه جوشیده باشد یعنی دقیقه سه دقیقه جوشیده باشد.

آن روز هم صبحانه مطابق معمول برایم آماده شد اما تخم مرغ بیش از حد جوشیده بود.

تقریبا سی ثانیه بیشتر!

پیشخدمت رستوران را صدا زدم و بهش نشان دادم که تخم مرغ بیشتر از حد جوشیده است.

نگاه چندش آوری به من انداخت و گفت خب پس دوباره ترتیبش را میدهیم.

و بعد با لحنی عصبی گفت اصلا برش میگردانیم توی قابلمه و ناپزش میکنیم.

به او گفتم اگر بخواهید از این خوشمزه بازی ها برای من درآورد از انعام امروزش خبری نخواهد بود.

پنج دقیقه بعد از اینکه برای سومین بار از او خواستم تا فنجان قهوه ام را پر کند تمام کتری را روی لباسم خالی کرد!

او گفت این کارش عمدی نبوده اما من که بچه نبودم.

مسیرم تا سر کار واقعا مزخرف بود.

به خاطر اینکه به جای 35 مایل در ساعت 50 مایل در ساعت رانده بودم پلیس متوقفم کرد و دوتا برگه جریمه دستم داد.

دومی به دلیل نبستن کمربند ایمنی.

من با عصبانیت گفتم چرا من؟ چرا آن بیشعوری که دومایل جلوتر نزدیک بود با ماشینش مرا له کند، جرا نمیکند؟

در عوض او دو جریمه را از من گرفت و به دلیل سرپیچی از دستور پلیس به مبلغ آنها اضافه کرد.

وقتی به دفترم که بالاترین طبقه ساختمان بود میرفتم آسانسور گیر کرد.

قبلا هم بدبیاری هایی داشته ام اما حالا آنقدر زیاد شده اند که کلافه ام میکنند.

در زندگی ام دست به هرکاری زده ام تا برنده باشم.

در مدرسه در فعالیت های فوق برنامه شرکت میکردم و اهل رقابت بودم.

فکر میکردم برای زندگی باید هر حقه ای را آموخت و روی خودم کار میکردم تا رذل باشم.

وکیل دادگستری موفقی شدم.

بیشتر وقتم را کار میکنم و ازدواج نکردم چون نمیخواستم زنی با من شریک شود.

گاهی هم در وکالت شکست میخوردم و از من شکایت میکردند اما سعی میکردم برنده بشوم و آنها از شکایت صرف نظر کنند.

حالا از زندگی خسته شده ام، همیشه برنده بودن سخت است.

واقعیت زندگی فِرِد

او باید سه واقعیت مهم را درک میکرد:

اول اینکه او واقعا برنده نبود بلکه یک بیشعور بود.

بیشعوری یک بیماری است که وقتی کسی گرفتارش میشود رفتار مردم ستیزانه ای در پیش میگیرد.

او از زندگی خسته نشده بود، از بیشعور بودنش خسته شده بود.

دوم اینکه وقتی کسی بیشعور میشود، بیشعوری مثل انگل از بدن شخص تغذیه میکند.

وقتی کسی بفهمد با زورگویی یا حقه بازی میتواند برنده شود در دوری میافتد که خارج شدن از آن مشکل خواهد بود.

سوم اینکه تنها دشمنت خودت هستی و تنها کسی هم که میتواند بیشعوری را از بین ببرد خودت هستی.

اولین بار که به او گفتم بیشعور است، فورا جواب داد:

بی شعور باباته!

جواب دادم: راست میگویی. او را میشناختی مگر؟

فِرد گفت: منظورم این بود که فحشت داده باشم.

گفتم چرا؟

گفت چون اگر من بی شعورم پس تو هم هستی.

گفتم درسته به همین خاطر میتوانم کمکت کنم!

بعدها فرد گفت تنها دلیلی که باعث شده تصمیم به درمان بگیرد این بوده که در اولین برخورد آنقدر او را گیج کرده ام که تا قبل از آن هرگز اینقدر گیج نشده بود!

درمان بیشعوری

درمان یک بیشعور با بیشعور دیگر بسیار متفاوت است.

هیچ فرمول علمی دقیقی در این مورد وجود ندارد.

هر بیشعوری خودش مراحل درمانش را مشخص میکند.

هرچند همیشه عزم جدی و اقرار به بیشعوری و مردم آزادی گام اول است.

در حقیقت هر بیشعوری که خودش را اصلاح میکند بیش از حد تصور به بهبود کیفیت زندگی بر روی کره زمین کمک میکند.

وقتی بفهمید افراد خانواده و دوستان در مورد شما چطور فکر میکنند بهت زده خواهید شد و حتی شاید افسرده بشوید.

خوشبختانه ماجرای فرد پایان خوشی داشت.

او بالاخره فهمید که در دنیا آدم‌های بازنده خیلی بیشتر از آدم های برنده اند و اگر او میخواهد محبوب باشد باید بتواند رفتار خوبی با بازنده ها داشته باشد.

تعریف بیشعوری

بسیاری از مردم عقیده دارند که شاید نتوانند بی شعوری را تعریف کنند اما قطعا وقتی آدم بیشعوری ببینند میشناسند.

این سخن درستی است.

یک بار زن خانه داری با عصبانیت به من گفت:

من سه تا بچه بیشعور دارم و هر روز دارم چهارتایشان را تحمل میکنم، چون شوهرم هم بیشعور است.

یکی از افراد تحت درمان میگفت تا زمانی که شروع به درمان نکرده بودم هیچ تصوری از اینکه چند نفر دیگر بیشعورند نداشتم اما حالا فهمیدم که تمام دوستانم هم بیشعورند!

یکی دیگر از آنها میگفت به خاطر بیشعوری، خانواده و شغلم را از دست دادم.

میخواستم بر تمام دنیا مسلط باشم در حالی که نمیتوانستم برخودم مسلط باشم.

بیشعورها همیشه وجود داشته اند و اکنون بیشتر از همیشه وجود دارند.

تمام آنچه درباره تاریخ بیشعوری باید دانست همین است.

یکی از آسانترین راه های شناسایی آنها تحقیق درباره خصوصیات جاه طلبانه آنهاست.

بیشتر آنها را میتوان از روی رفتار تهاجمی و اخلاق قلدرمآبانه شناخت.

منبع: کتاب بیشعوری اثر خاویر کرمنت

مطالب مشابه از ذهن آموز:
دیدگاهی بگذارید