مقاله علمی درمورد مغز و ذهن و هوشیاری از دیدگاه دانشمندان جدید

مغز مثل کره جغرافیایی است. تصور عموم مردم بر این است که نواحی مختلف مغز مانند کشورهای روی کره جغرافی درکنار هم قرار گرفته اند و هر کدام عهده دار وظیفه ای شده اند. اما مغز انسان آنقدر خاموش و غرق در خود است که به ندرت به کسی اعتنا میکند و شاید بعد از کلی سر و کله زدن به حرف درآید و گوشه ای از اسرار درونش را برای دانشمندان متفکر فاش کند.

قلب و ریه نیست که تا به آن نگاه کنی فورا اختیار از دستشان در میرود و سیر تا پیاز را برایمان تعریف میکنند.

اولی حکم یک تلمبه را دارد و دومی مانند دم آهنگر کار میکند. اما این مغز یک و نیم کیلویی نه حرکتی دارد، نه دریچه ای ، نه مفصلی، با این همه نقش مرکز فرماندهی را دارد و از همه هم بیشتر کار میکند.

در بستر زمان به آرامی دیدگاه های ما دگرگون میشود. اکنون دانش و فناوری قرن و بیست و یکم در دستان ماست تا آنچنان اسرار مغز را برملا کنیم که تا به امروز هیچ کس ندیده و نشنیده باشد.

آنچه دیروز درست می پنداشتیم امروز نادرستی اش بر ما آشکار میشود.

تقلید کردن یکی از دستاوردهای یاخته های مغزی است. این یاخته ها به ما امکان میدهند که رفتارهای دیگران را یاد بگیریم و آنها را همانند سازی کنیم. توانایی های اولیه ای مثل راه رفتن و غذا خوردن را یاد بگیریم، آداب معاشرت اجتماعی و اصول اخلاقی را بیاموزیم.

اما چگونه وقایع و تجربیات در ذهن ما نقش میبندند؟ چگونه ردی از احساسات در خاطرات ما باقی است و هرگاه که در یاد ما زنده شوند، جریانی از احساس دوباره در وجودمان جان میگیرد.

ما اکنون میتوانیم به روش تصویر پردازی با استفاده از تشدید مغناطیسی ، جز به جز مغز را به هنگام کار، زیر نظر بگیریم .

هوشیاری چیست؟

اما وسوسه کننده ترین چشم انداز در مسیر شناختن رمز و رازهای وجود انسان، قله دست نخورده هشیاری و آگاهی انسان است.

این همان است که بر دستگاه عصبی ما نشسته و همچون جنبه ای غیرمادی به نظر میرسد.

حسی که به ما میدهد بودن در لحظه است. مانند ناظری که در دفتر خود نشسته، از پشت دریچه چشمان ما به بیرون نگاه میکند.

کمتر انسانی تاکنون جسارت یورش برای فتح قله رفیع هشیاری را درخود دیده و آنها که تلاشی کرده اند انگار کمبود لوازم، از طی کردن این راه دشوار بازشان داده است. اما امروزه آنچه برای حمله به قله لازم داریم در حال فراهم آمدن است.

من حس میکنم که هستم… اما آیا میتوانم اثباتی بر بودنِ خود بیابم؟

آنچه این اندیشه را پدید می آورد که من هستم، همهمه و غوغای 100 میلیارد یاخته عصبی است.

ماجرای آسیب مغزی یک زن بعد از تصادف

زن جوانی به هرشکلی که بود از تصادف خودرو جان سالم به در برده بود. اکنون پس از 5 ماه که در پی آسیب شدید مغزی برای نخستین بار چشمانش را میگشود، انگار در این دنیا نبود ، نه چیزی میدید ، نه صدایی میشنید و نه عکس العملی به تلنگرهایی که به دست و بدنش میزدند نشان میداد. وضع او را عصب پزشکان، حیات گیاهی میدانند. به بیان ساده، زندگی او چیزی بیش از زندگی یک گیاه در خود نداشت.

حال که وضع نا امید کننده او را دانستیم بد نیست از غوغایی که در میان دانشمندان انگلیسی و بلژیکی در مورد این زن جوان به پا شده بود، سخن بگوییم.

آنها با استفاده از یک نوع روش MRI به خصوص ، سرگرم پیمایش و بررسی جز به جز مغز او بودند.

در این روش خاص، جریان خونِ تشدید شده، در یک بخش از مغز که با هدف فعال سازی آن بخش به وجود آمده قابل ردیابی است. نتایج کار بین این دانشمندان جوش و خروشی به راه انداخت.

اگر شمرده شمرده جملاتی را بر او میخواندند، بخش هایی از مغزش که مسئول سخن گویی اند، روشن میشدند. اگر از او می‌خواستند که خود را در خانه اش تصور کند، بخش هایی از مغز که مسئول فضای سه بعدی و یادآوری مکان هاست برانگیخته میشدند.

در واقع فعالیت مغز این زن با داوطلبان سالمی که در آزمایش شرکت میکردند تفاوتی نداشت.

قدری تلاش کنید تا تصور کنید که بودن در وضعیتی همانند این زن جوان چه حالی دارد؟

چه دردناک است که صحبت های دوستان و خانواده پریشان خود را بشنوی ولی توانایی پاسخ گفتن به آنها را نداشته باشی.

وقتی خبر این کشف جدید پخش شد در حکم جان تازه ای بود که در تن دانشمندان دمیده شد و آنان را برای فعالیت و تکاپوی بیشتر در زمینه دانش جدید ترغیب میکرد. دانشی که میتوان آن را هشیاری شناسی نام نهاد.

شناخت مغز و ذهن

هوشیاری چیست؟

پژوهش روی پدیده هوشیاری جاذبه و دافعه را با هم دارد. گاه ما را به وجد میآورد و گاه به ستوه. گاه برای ما مبدا حرکت است و گاه موجب احساس پوچی.

از این نظر شاید هیچ موضوع دیگری مانند آن یافت نشود.

با پیشرفت تدریجی علم در مقوله ای پیچیده و تامل برانگیز همچون هوشیاری، به مرور بسیاری از پوشیدگی های خرد و کلان را بر ما آشکار خواهد ساخت. ما میدانیم که هوشیاری به زبان بستگی ندارد.

کودکان یا بسیاری از جانوران یا حتی مصدومانی که دچار ضایعات مغزی شده و قدرت تکلم خود را از دست داده اند باز هم نسبت به محیط خود حساس اند و نمیتوان آنها را موجوداتی سرد و فولادی مانند آدم آهنی دانست. بلکه با پاسخ هایی که به محرک ها میدهند معلوم میشود که پشت مبادیِ ورودیِ حسی آنها کسی است.

نکته دیگر اینکه هوشیاری به خودآگاهی هم وابسته نیست.

آن دسته از طلاعات و افکاری که در ذهن ماست مانند توجه به آنچه در حال شنیدنش هستید ، خیالبافی های روزانه و برنامه ریزی هایی که برای خود میکنید همگی جزو افکار خودآگاهانه هستند.

درباره این گروه از افکار میتوانیم تعمق کنیم و آنها را در سنجش آوریم و یا به بحث درخصوص آنها بپردازیم و آنگاه به اراده خود، رفتارهایمان را بر پایه آنها بنا کنیم.

اما گروه دیگرِ ذهنیات ما متفاوت اند. از نمونه های این گروه ، تنظیم تپش قلب، قوانین دستوری برای چیدن کلمات در ساختار جمله و انجام انقباض های لازم برای بدست گرفتن یک قلم میتوان نام برد.  این گروه از افکار و ذهنیت ها به ناخودآگاه انجام میشوند. می بایست جایگاه این گروه هم جایی در مغز باشد چون بدون مغز، آنها هم غیرممکن میشوند. اما هرکجا که هستند از دسترس بخش برنامه ریزی مغز جدا هستند به همین خاطر انسان نمی تواند آنها را به اراده خود درآورد.

پرسش دشوار ما آن خواهد بود که چگونه یک ذهنیت زنده، از دل محاسبات و عملیات یاخته های عصبی برمیخیزد؟

دشواری این مساله از آنجا بر می آید که هیچ کس نمیداند واقعا چه جور پاسخی برای آن میتوان یافت و یا اصلا آیا این مشکل را میتوان از نوع مشکلات مطرح در علوم تجربی به شمار آورد یا نه؟ و در آخر به این میرسیم که شاید این مساله دشوار همانند رازی مکتوم باقی بماند.

اما آنچه امروزه مشخص شده است این است که اندیشه های ما، احساس هایمان، شادی ها و دردهایمان ، همه و همه عملکردهایی هستند که در بافت مغزی ما صورت می گیرند.

اگر با جریان های ظریف الکتریکی قسمت های خاصی از مغز را تحریک کنیم، در ذهن سوژه افکاری پدید می آیند که از واقعیت قابل تشخیص نیستند. مثلا او فکر میکند که در اتاق در حال شنیدن موسیقی است یا اینکه در جشن تولد دوستش است. همچنین با داروها و برخی مواد مخدر میتوان شیمی مغز را دستخوش تغییراتی کرد تا فرد را افسرده ، غمگین، بسیار شاد ، حساس و زودرنج ، عصبی، بی اراده و یا بالعکس تبدیل کرد.

چندی پیش گروهی از متخصصان سوئیسی علوم اعصاب اعلام کردند که قادرند با تحریک الکتریکی بخشی از مغز که نقطه مشترک بینایی و لامسه است احساس خروج از بدن یا برونفکنی را برای بارها در فرد به وجود بیاورند و به آن پایان بدهند.

خودآگاه و ناخودآگاه

جایگاه هوشیاری

طوفانی دیگری که در زمینه پدیده هشیاری در ذهن ما برپا میشود و باورهای قدیمی ما را سست میکند، همان حس مشهودی است که ما احساس میکنیم، یک منِ فعال در فضای درون سرمان قرار دارد. در همان جایگاه، مغز اندیشمند، نشسته و بر جزء جزء رفتارهای ما نظارت میکند و هرگاه اراده کند، جسم ما را به حرکتی وا میدارد. اما هشیاری از دل انبوهی از رویدادها برمی آید که سرتاسر مغز ما را عرصه تاخت و تاز خود قرار میدهند. این رویدادها با هم رقابت میکنند که کدام یک موفق شوند و آنگاه که یکی از آنها سرآمد شد و دیگران را کنار زد، مغز تازه در صدد توجیه عقلانی آنچه گذشته است برمی آید و این تصور را به وجود می آورد که انگار یک خود منفرد، از آغاز عهده دار ماجرا بوده است.

اما قدری هم به خود مغز بپردازیم. ممکن است این سوال برای ما شکل بگیرد که اصلا آیا دانشمندان را این توان هست که پا به عرصه هم نوایی گیج کننده صدها میلیارد یاخته عصبی بگذارند و در میان همهمه و ازدحامی که از هر سو آنها را در برمیگیرد، در اندیشه فتح تاج و تخت آگاهی باشند؟

یکی از راه ها این است که هرگاه هشیاریِ جاندارِ تحت آزمایش ، از تجربه ای به تجربه دیگر می پردازد، مغز او را زیر نظر بگیرند که چه تغییراتی در آن رخ میدهد و در کدام بخش های آن فعالیت ها آغاز میشوند و پایان می گیرند.

آزمایش رقابت چشم ها

یک آزمایش جالب که ما را به این هدف میرساند به نام رقابت چشم ها شناخته میشود.

در این آزمایش به هریک از دو چشم فرد، تصویری متفاوت نشان میدهند. در یکی از روش های رایج در برابر چشم چپ، خطوطی عمودی قرار میدهند و در برابر چشم راست، خطوط افقی.

در این حالت چشم ها با هم به رقابت برمیخیزند و هرکدام میخواهند هشیاری را به سوی خود جلب کنند و نتیجه این میشود که فرد آزمایش شده چند لحظه ای خطوط افقی و  بعد هم چند لحظه ای خطوط عمودی را خواهد دید و به همین ترتیب مدام این دو تصویر جای یکدیگر را در نظر او میگیرند.

یک روش خانگی ساده هم برای آزمودن این پدیده هست. یک کاغذ لوله کنید و جلوی چشم راست بگیرید و از درون آن با همان چشم به دیوار سفیدی نگاه کنید. کف دست چپ تان را نیز نزدیک و جلوی چشم چپ بگیرید و با همان چشم به آن نگاه کنید. آنگاه حفره سفید رنگی را خواهید دید که برکف دست چپ تان متناوبا ظاهر و غیب میشود.

امواج مغزی

اگر در مغز در پی هشیاری میگردیم باید جستجوی خود را در گستره مکان و در بستر زمان انجام بدهیم. به عبارت دیگر هشیاری هم با مکان ارتباط دارد و هم با زمان. مدت هاست که دانشمندان علوم اعصاب فهمیده اند که پدیده هشیاری با بسامدهای خاصی از نوسان های مشاهده شده در مغز مرتبط است.

این نوسان ها یا امواج مغزی از میان قشر مغز و تالاموس به وجود می آیند. قشر مغز همان سطح پرچین و چروکی است که با آن آشناییم و تالاموس هم مجموعه ای از مراکز ارتباطی در میان مغز است که در حکم یک مرکز اصلی برای ارتباطات ورودی و خروجی مغز عمل میکند.

به هنگام پایش امواج مغزی ، مشاهده امواج بزرگ، آرام  و منظم نشان از حالت اغما، بیهوشی، خواب و رویا دارد و هرچه این امواج کوچک تر ، سریع تر و فشرده تر باشند حاکی از بیداری و هوشیاری خواهند بود.

امواج مغزی مانند سر و صدای یکنواخت و بی معنای ناشی از دستگاه های برقی نیستند، بلکه همین ها هستند که تداوم‌بخش فعالیت هوشیاری در مغز به شمار می روند. امواج مغزی هستند که عملکرد بخش های پراکنده مغز را با هم می آمیزند و از این طریق یک تجربه هوشیارانه منسجم را ممکن می سازند.
در آزمایش رقابت چشم ها که دو تصویر متفاوت میکوشند هریک توجه انسان را به خود معطوف کنند، میتوان با اطمینان گفت در لحظه ای که یک چشم برنده مسابقه است یاخته های عصبی متناظر با آن چشم ، هماهنگ و هم زمان نوسان میکنند و برعکس، یاخته های مربوط به چشم بازنده، از هماهنگی خارج شده اند.

بدین ترتیب دانشمندان راه خود را به سوی شناخت هرچه بیشتر شالوده شکل گیری هشیاری که در دل یاخته های عصبی مغز است آغاز کرده اند.

شناخت مغز

هوشیاری و همه تجربیات ما از طبیعت مغز ناشی میشود و خود مغز محصول فرایند تکامل است و محدودیت هایی هم دارد. مغز ما نمیتواند یک فضای هفت بعدی را درک کند و مغز یک حیوان محدودیت های بیشتری نسبت به مغز ما دارد. این پدیده ای برخاسته از طبیعت و ماحصل فرایندی زیست شناختی است. هشیاری می آید و میرود، فزونی میگیرد و کاستی می یابد، رشد میکند و میمیرد.

اما چرا اینقدر دشوار است که این پدیده را درک کنیم؟ به این خاطر که مغز ما به گونه ای تکامل نیافته که به توانایی های لازم مجهز شده باشد تا بتواند این مساله را درک کند. مغز ما به این درد میخورد که در این دنیا به این سو و آن سو برویم ، در پیدا کردن همسر ایده آل خود موفق شویم یا سرگرم شناخت طبیعت شویم اما آنجا که سخن از شناخت آگاهی می آید که اینکه این آگاهی چطور از یک مغز مادی برمیخیزد، همان مغز در برابر این پرسش کم توان میشود.

هشیاری یک جنبه ثانویه و منفرد و متکی به ذات خود نیست. قابلیت های ادراکی ما، خاطره هایمان، رویاهایمان همگی در گوشه گوشه مغز در جریان اند. لحظه لحظه های هشیاری ما در طی روز، هر یک نشان از فعال بودن یکی از عملکردهای مغزی ما دارد.

موضوع هشیاری، امروز همان وضعیتی را دارد که مسئله روابط جنسی در دوره ویکتوریایی با آن روبرو بود. عمل جنسی از نظر علمی، صرفا عملکردی زیست شناختی به شمار می آید اما از دید برخی مردم پرداختن به کمّ و کیف این عمل، کاری ناپسند و بی حرمتی به شمار میرود.

ولی همین که به مطالعه آن بپردازیم، ناگهان ابرهای رازآلود به کناری میروند و اسرار بر ما هویدا میشوند.

با این حال هنوز تمام رموز و پیچیدگی های آگاهی بر ما روشن نشده است. برخی از فلاسفه ، هنوز براین پای می فشارند که هوش انسان را یارای پی بردن به راز هشیاری نیست.

منابع:

مجله دانشمند ؛ براساس گفته های:

  • دکتر استیون پینکر – روان شناس ، زبان شناس و دانشمند علوم شناختی کانادایی- امریکایی، استاد روان شناسی دانشگاه هاروارد و یکی از 100 فرد برتر تاثیرگذار جهان در سال 2004 ، برنده جوایز متعدد از سال 1993 تا 2013
  • دکتر کریستف کخ – عصب شناس آلمانی ، رئیس و دانشمند ارشد موسسه علوم مغز سیاتل امریکا
  • دیوید جان چالمرز – فیلسوف و دانشمند استرالیایی متخصص فلسفه ذهن و زبان ، استاد فسلفه و علوم اعصاب دانشگاه نیویورک
  • فرانسیس کریک – زیست شناس ، بیوفیزیکدان، عصب شناس انگلیسی از کاشفان ساختار دی ان ای و برنده جایزه نوبل
  • پروفسور دنیل وگنر – روانشناس امریکایی ، استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد
  • برنارد بارز – استاد روانشناسی دانشگاه نیویورک و عضو ارشد موسسه علوم اعصاب کالیفرنیا
  • رابرت تریورز– دانشمند و زیست شناس تکاملی و زیست شناس اجتماعی
  • دکتر نیکس کی لوگوتتیس – زیست شناس و عصب شناس یونانی
  • دنیل کلمنت دنت سوم – فیلسوف ، نویسنده و دانشمند امریکایی
  • راجر پنرز – ریاضیدان ، فیزیکدان ، فیلسوف بریتانیایی ، برنده جایزه نوبل فیزیک، استاد دانشگاه آکسفورد
  • مایکل گازانیگا – دانشمند و متخصص برجسته علوم اعصاب و روانشناسی ، عضو آکادمی ملی علوم
  • آنتونیو داماسیو – عصب شناس پرتغالی ، استاد علوم عصب شناسی ، روانشناسی و فلسفه دانشگاه کالیفرنیا
  • جفری کلوگر – نویسنده ارشد مجله تایم
مطالب مشابه از ذهن آموز:
دیدگاهی بگذارید