خواب های عجیب و کشف اسرار جهان

تاکنون خواب های شگفت انگیز بسیاری در سراسر جهان دیده شده که در خلال آن خواب، بیننده به دوران گذشته یا آینده سفر کرده است.

مردم هر سرزمین داستان های گوناگون درباره رویاهای باور نکردنی که به حقیقت پیوسته اند تعریف می کنند.

یکی از این ماجراها مربوط به پسری به نام آدریان کریسچن Adrian Christian است که در جزیره من Man زندگی میکرد و توانست خوابی مربوط به آینده ببیند.

در سال 1833 این پسر خواب دید که کاپیتان یک کشتی شده است.

برادرش توماس در کشتی دیگری قرار داشت که آن کشتی دچار طوفان شد و به زیر آب رفت ولی او توانست برادرش را از مرگ نجات بدهد.

آدریان روز بعد ، این خواب را برای خانواده خود تعریف کرد و مادرش آن را در پشت صفحه اول کتاب مقدس یادداشت کرد.

ادریان ظرف سه سال، پنج بار این خواب عجیب را دید.

47 سال بعد، یعنی در سپتامبر 1880 او دلیلی منطقی داشت که به خواب ایام کودکی خود فکر کند. زیرا خواب او به حقیقت پیوسته بود و او کاپیتن کشتی موسوم به بریتیش ایندیا British India شده بود.

یک روز بعد از ظهر، هنگامی که به خواب کوتاهی فرو رفت. یک بار دیگر خواب دید که برادرش سوار بر کشتی دیگری دچار حادثه شده است.

همان شب نیز همین خواب را دید، با این تفاوت که در عالم خواب مشاهده کرد که کلمه فامیلی با خط کج و معوجی روی یک تکه کاغذ نوشته شده بود.

کاپیتان کریسچن دستور داد که کشتی بخاری او به سوی آب های ناآرام شمال حرکت کند.

روز بعد یعنی در تاریخ 6 سپتامبر 1880 ناگهان از دور یک کشتی بخاری را دید که دچار سانحه شده و در حال غرق شدن است.

او موفق شد 269 سرنشین آن از جمله برادر خود توماس را که ناخدای کشتی بود نجات دهد.

عجیب اینکه نام این کشتی فامیلی بود.

واقعه دیگری در مورد به حقیقت پیوستن رویا مربوط به جیمز وات، مخترع ماشین بخار است.

در آن زمان تولید گلوله های سربی برای شکار پرندگان کاری دشوار بود. زیرا مجبور بودند ابتدا سرب را به صورت مفتول درآورند، سپس آن را به قطعاتی بریده و این قطعات را زیر ورقه های سنگین آهن بغلتانند و با روش مخصوص، آن را به صورت گلوله های سربی در آورند.

این طرز تولید گلوله نه تنها مطلوب و آسان نبود بلکه ارزان هم تمام نمیشد و مقرون به صرفه نبود.

در همان زمان، جیمز وات خواب عجیبی دید.

او در مورد این خواب چنین گفته است:

این خواب را ظرف یک هفته، لااقل سه بار دیدم. خواب دیدم که شبی از میان بوران سهمگینی عبور میکردم و قطرات باران هنگام برخورد با زمین تبدیل به ساچمه های سربی کوچکی شدند که هنگام عبور از زیر پای من به هر سو میرفتند.

هنگامی که جیمز وات از خواب بیدار شد با خودش فکر کرد که آیا اگر سرب گداخته از هوا فرود آید، به صورت گلوله های سخت و کوچک در خواهد آمد؟

این نابغه بزرگ که به هیچ وجه نمیتوانست روی حس کنجکاوی خود سرپوش بگذارد، تصمیم گرفت دست به آزمایشی بزند.

او مقداری سرب را روی آتش کوچکی که در بالای برج یک کلیسا روشن کرده بود، ذوب کرد و کتری مملو از سرب مذاب را به نرده ای وصل کرد.

از آنجا به تماشای فرو ریختن تدریجی سرب مذاب به درون خندق پر از آبی که در پایین قرار داشت، پرداخت و هنگامی که در خندق به جستجو پرداخت مشاهده کرد که قطرات فلز مذاب در داخل آب به صورت گلوله هایی در آمده اند که برای استفاده در تفنگ بسیار مناسبند.

در نتیجه این تجربه، همه روش هایی که در آن زمان برای ساختن گلوله سربی وجود داشت از بین رفت و از آن روز به بعد گلوله های سربی به روشی که جیمز وات از خوابش الهام گرفته بود ساخته شدند.

کشیشی به نام چارلز مورگان Charles Morgan سالها کشیش کلیسای رزدیل Rosedale واقع در کانادا بود. در مراسم مذهبی که عصر یکی از روزها در آن کلیسا برپا میشد، قرار بود فهرستی از سرودهای مذهبی تهیه شود تا آن را برای سرپرست گروه آواز دسته جمعی پست کنند.

کشیش مورگان پس از آنکه این سرودها را پست کرد، به کتابخانه خود رفت تا قبل از آغاز مراسم آن روز چرتی بزند و کمی استراحت کند.

در عالم خواب، چندین قطعه سرود مذهبی قدیمی را که سالها بود نشنیده بود، شنید و همراه با آن صدای طغیان آب به گوشش میرسید.

وقتی از خواب بیدار شد، نگرانی عجیبی در خود احساس میکرد و هنگامی که عصر آن روز موعظه خود را انجام میداد بی اختیار از گروه خوانندگان خواست تا سرودی را که در خواب دیده بود بخوانند.

بیتی از این سرود مذهبی چنین بود:

خداوندا، دعای ما را مستجاب کن و آنها را که در دیا دچار سانحه شده اند نجات بده…

روزی که این قطعه اجرا میشد 14 آوریل 1912 بود و در همان لحظه یکی از بزرگ ترین فاجعه های دریایی زمان در اقیانوس اطلس شمالی به وقوع پیوست و آن غرق شدن کشتی بزرگ تایتانیک بود.

در زمان جنگ جهانی دوم هم یک دوشیزه 18 ساله لهستانی به نام هالینا Halina تاریخ دقیق حمله قوای نازی را به خاک لهستان که در عالم خواب دریافت کرده بود، اعلام کرد ولی هیچ کس برای گفته او اهمیت قائل نشد. در حالی که در همان روزی که او اعلام کرده بود، حمله آلمان به لهستان آغاز شد.

در انگلستان یک مرد 45 ساله دو روز قبل از شروع مسابقه اسب دوانی در خواب دید که اسب سفید رنگی به نام پرنده سفید ، برنده مسابقه خواهد شد و قبل از شروع مسابقه همه دار و ندار خود را روی آن اسب سفید شرط بندی کرد و برنده شد.

خواب هایی که میبینیم گاهی هراس انگیز، گاهی گیج کننده و مواقعی حیرت انگیز هستند.

در یکی از مدارس بالتیمور یک پسر کوچک 7 ساله در انشای خود نوشته بود که رویا تلویزیونی است که هر شب در عالم خواب تماشا میکنیم.

هرچند که این پسر کوچک به زبان ساده و کودکانه خود به توصیف خواب پرداخت اما دانشمندان معتقدند که خواب مثل تلویزیون، بیننده را قادر میسازد که زمان و مکان و مسافت را نادیده بگیرد.

منبع: کتاب عجیب تر از علم – جلد 1

 

مطالب مشابه از ذهن آموز:
دیدگاهی بگذارید