نقد سریال فرینج FRINGE

سریال فرینج FRINGE از بسیاری جهات شبیه سریال گمشده (لاست) میباشد چون سازنده این سریال هم جی.جی.آبرامز است.
برعکس بسیاری از سریالهای امروزی، این سریال آغازی طوفانی و جذاب ندارد و احتمالا برخی از تماشاگران پس از چند اپیزود اولیه از سریال دلسرد شده و ادامه آن را تماشا نمیکنند. اما در اواخر فصل یک سریال اوج میگیرد و داستان اصلی را رو میکند. داستانی که مطمئنا هرکسی را شوکه میکند.
سناریوی فرینج بسیار جالب و قابل تامّل است.
از نکات مثبت این سریال علاوه بر داستان و کارگردانی، میتوان به موسیقی متن زیبای آن هم اشاره کرد که جی جی آبرامز در انتخاب آن مستقیما دخیل بوده است.
داستان سریال فرینج (حاوی اسپویل)
شخصیت اول فیلم دکتر والتر بیشاپ هست که از دوران جوانی به همراه دوست خود ویلیام بل تمام وقتشان را صرف علم و آزمایشات علمی عجیب و غریب کردهاند.
آنها حتی روی کودکان آزمایشات علمی کردهاند تا توانایی های کشف نشده و خارقالعاده انسان را کشف کنند.
آنها هیچ حد و مرزی برای کار خود قائل نبودهاند.
حالا والتر به خاطر عذاب وجدان از کارهای گذشتهاش، رفتار معقول خود را از دست داده و در یک آسایشگاه روانی به سر میبرد.
دوستش بل، رییس یک موسسه علمی غیر دولتی به نام مسیو داینامیک هست که جدیدترین تکلنولوژیهای جهان را در اختیار دارد و کماکان همان آدم سابق است. مسیو داینامیک چیزی شبیه سازمان دارپا میباشد.
به تازگی بخش جدیدی در پلیس فدرال FBI شکل گرفته است که به جرم و جنایات فراطبیعی میپردازد و برای اینکار یکی از مامورین خبره به نام الیویا دانم را در نظر گرفتهاند.
اتفاقا او در بچگی تحت آزمایشات والتر بوده است اما خودش این موضوع را نمیداند.
چنین تصادفی کمی عجیب و ناباورانه به نظر میرسد.
رویارویی با پدیدههای علمی ناشناخته
والتر بیشاپ قبلا در چند مورد با دولت در مورد پروژههای سری فعالیتهایی داشته است.
از طریق مشاهده جهانهای موازی به دولت در مورد اختراع موبایل در آینده خبر داده است.
اف بی آی تصمیم میگیرد او را وارد تیم خود کند تا بتوانند پروندههای عجیبی که به تازگی در کشور رخ میدهد حل کنند.
اما فقط اعضای درجه یک خانواده بیشاپ میتوانند او را از تیمارستان مرخص کنند.
او فقط یک پسر به نام پیتر دارد که در عراق مشغول کلاه برداری است!
به همین خاطر FBI به سراغ او میرود و بالاخره تیم سه نفره آنها تشکیل میشود.
پیتر جوان بسیار باهوش و با استعداد است که مهندس الکترونیک هم هست اما در جامعه در موقعیت درست خود قرار نگرفته است.
حالا این افراد شروع میکنند به حل معماهایی به ظاهر تخیلی و غیرممکن اما در حقیقت کاملا علمی.
به عنوان مثال در یکی از حملات تروریستی شخصی که هیچ بمبی به خودش متصل نکرده بود در ایستگاه مترو منفجر میشود!
در خون او مقادیر زیادی از یک ماده مخدر یافت شد که این ماده جدید توسط دکتر بیشاپ مورد آزمایش قرار گرفت.
او متوجه شد که این ماده در حالت عادی هیچ واکنش عجیبی از خود نشان نمیدهد اما اگر در معرض امواج خاصی قرار بگیرد منفجر میشود.
در نهایت مولکولهای ماده از هم پاشیده و یک انفجار رخ میدهد.
بنابراین آن شخصی که در مترو منفجر شده بود معتاد به این مایع بوده و حجم زیادی از این مایع را به مرور زمان به خودش تزریق کرده است.
در زمانی که میبایست ترور اتفاق بیافتد یک شخص دیگر امواج مورد نظر را در محیط پخش کرده است.
جهانهای موازی در فرینج
این سریال براساس نظریه جهانهای موازی یک سناریوی منحصر به فرد و خیلی خاص دارد.
در واقع تمام این اتفاقها توسط عدهای دیگر ایجاد میشوند و آنها میخواهند راه خود را به دنیای ما باز کنند.
آنها بسیار از ما قدرتمندتر هستند و هیچ احساساتی ندارند.
آنها از آینده میآیند.
طبق گفته یکی از آنها توان علمی و نظامی قرن 21 در برابر آنها مثل مورچهای در برابر انسان است!
اما چرا؟!
مغز ما به بخشهای مختلفی تقسیم میشود، بخشی مربوط به احساسات بخشی مربوط به منطق، بخشی مربوط به تخیل و تجسم و…
آنها با کمک فناوریهای علمی، قسمتهای احساسات و بخشهای غیر منطقی مغز را غیرفعال کردهاند.
و تبدیل شدهاند به انسانهای ماشینی بسیار باهوش و خطرناک.
لحن صحبت کردن و لباس پوشیدن این افراد خاص و مبتکرانه است. این افراد نظارهگر نام دارند.
سریال فرینج گهگاهی از چند شخصیت سریال لاست استفاده میکند. این مورد را در چند سریال دیگر هم دیدهایم. انگار شخصیتهای سریال لاست حکم ادویه پیدا کردهاند! هرکسی میخواهد سریال خود را جذابتر کند چند تا از این شخصیتها را برای چند قسمت وارد سریال میکند تا چاشنی سریال بشود!
طنز فرینجی!
تمام بار بازیگری در فرینج روی دوش والتر بیشاپ است که شخصیتی نیمه دیوانه دارد و همش فکر شکم است!
در صحنهای که اولیویا به دستگاهی متصل است و قرار است وارد جهان موازی بشود، ضربان قلب و فشار خونش به شدت بالا می رود.
پیتر نگران او می شود و میگوید والتر آیا کاری نمیکنی؟!
والتر میگوید چرا پیتر؛ زودباش، برو روی اون میز کیفمو باز کن…
پیتر کیف را با عجله باز میکند.
والتر میگوید حالا بیسکوییت نمکیهای منو برام بیار! و شروع میکند به خوردن بیسکوییت.
پیتر واقعی در سریال فرینج؟
والتر سالها پیش زمانی که بسیار مغرور بود و همه چیز را فدای علم می کرد با بزرگترین چالش زندگیاش رو برو میشود.
پسرش پیتر در کودکی بیماری لاعلاجی میگیرد.
او شب و روزش را یکی میکند ولی هر چه تلاش میکند موفق به ساخت دارو نمیشود.
سرانجام پسرش میمیرد.
در کشفیات خود متوجه وجود جهانهای موازی می شود و پنجرهای به سوی جهان دیگر باز میکند.
در نظریه جهانهای موازی میگویند شبیه این جهان، جهانهای دیگری هم هست که در جزئیات تفاوت دارند.
مثلا در سریال فرینج نشان داده میشود که در جهان موازی دیگر حادثه 11 سپتامبر در مورد برجهای دوقلو نبوده و در آنجا کاخ سفید مورد حمله قرار گرفته است.
والتر ساعتها به تماشای جهان دیگر مینشیند و خانواده خودش را پیدا میکند.
پسرش پیتر در آنجا زنده است اما در آنجا هم مریض شده است.
پدرش یعنی والتر دوم که در آنجا باز هم دانشمند است اما آدم حسابیتر است مشغول ساخت داروی درمان پسرش است.
والتر اینطرفی! با دقت نگاه میکند و امیدوار است حداقل پیتر آنطرفی نمیرد!
در لحظهای که چند عنصر مهم با هم ترکیب میشوند یکی از نظارهگرها وارد آزمایشگاه میشود و مشغول صحبت با او میشود.
دقیقا در همین لحظه محلول تغییر رنگ میدهد و جواب میدهد.
اما به علت پایین بودن مقدار یکی از مواد پس از چند ثانیه رنگ محلول دوباره به حالت اول بر میگردد!
وقتی صحبت والتر با آن مرد کچل تمام میشود میبیند محلول هنوز تغییری نکرده است.
او فکر میکند این فرمول اشتباه هست و کلا بیخیال آن میشود.
دزدیدن پیتر
والتر اینطرفی خیلی افسوس میخورد و میگوید دیگر امیدی به نجات پیتر آنطرفی نیست.
برای همین تصمیم میگیرد به جهان موازی دیگر سفر کند و خودش محلول را از روی همان فرمول که دیده بود بسازد و پیتر را نجات بدهد.
او به دنیای آنها میرود و پیتر را می دزدد و به این دنیا میآورد و نجاتش میدهد اما دلش نمیآید پیتر را برگرداند و با اینکار نظم جهان را بهم میریزد و باعث بروز مشکلاتی میشود.
والتر بیشاپ در اینجا یک دکتر دیوانه است اما در آنجا دانشمندی معتبر و وزیر دفاع امریکاست.
وقتی به خانه برمیگردد و میگوید پسرمان کجاست؟ همسرش میگوید خودت آمدی و او را بردی!
یادت نیست؟
لباس کهنهای هم به تن داشتی!
او این قضیه را انکار میکند چون در حقیقت والتر اینطرفی پسرشان را دزدیده است.
آنها فیلم دوربینهای مدار بسته خانهشان را بازبینی میکنند و میبینند که یکی دقیقا شبیه خودش وارد خانه میشود و پیتر را میبرد.
چون در آنجا هنوز جهانهای موازی را کشف نکردهاند حیران میمانند و میگویند شاید کار آدم فضاییها بوده!
یک مدت روی این فرضیه کار میکنند و به نتیجهای نمیرسند.
بعد میگویند شاید یک نفر جراحی پلاستیک کرده و خودش را شبیه او درست کرده.
اما با تمام قدرت دولت و دستگاههای امنیتی و جاسوسی نمیتوانند چنین شخصی را ردیابی و دستگیر کنند.
در آخر پس از بیست و چند سال دستشان به جایی نمیرسد و سوژه خنده نشریات میشوند.
چون همه میگویند این چطور وزیر دفاعی هست که نتوانست از پسر خودش دفاع کند؟
فهمیدن حقیقت توسط والتر دومی:
یک روز والتر اینطرفی آزمایشاتی انجام میدهد و یک نفر را تصادفا به دنیای موازی دیگر میبرد.
والتر آنطرفی در حالی که در دفتر کارش نشسته یک نفر جلویش ظاهر میشود.
کسی که اتفاقا در آنجا هم والتر آنطرفی او را میشناسد.
بعد هم آن شخص غیب میشود.
والتر متوجه میشود که دنیای موازی دیگری هست، بنابراین سالها پیش خودش از آنجا آمده و پیتر را دزدیده.
از آن پس به دنبال دستیابی به دنیای والتر اینطرفی میافتد.
این دشمنی اضافه میشود به ورود آدم کچل ها یا همان نظارهگرها.
و حالا اوضاع در سریال فرینج حسابی بهم میریزد.
نجات جهان در سریال فرینج
همانطور که گفتم داستان سریال بسیار قوی است، سپس چندسال بعد نشان داده میشود، وقتی سریال تغییر اساسی میکند و میشود ماتریکس جدید!
حالا نظارهگرها دست از نظارت، مطالعه و یادداشت برداری کشیدهاند و دنیا را تصاحب کردهاند.
حالا شبیه فیلم ماتریکس دنیا پر شده از این آدم کچلها و انسانها نتوانستهاند آنها را شکست بدهند.
معدود انسانهایی هم که باقی مانندهاند تحت عنوان وفاداران شناخته میشوند و جز اطاعت محض از این کچلها کاری نمیتوانند انجام بدهند.
حالا دنیا برای عدهای شورشی که میخواهند دنیا را نجات بدهند و جهان را از وجود نظارهگرها پاک کنند جای بسیار خطرناکی است.
سر دسته این شورشیها که عکسش را در همه جای شهر زدهاند دختر پیتر و اولیویا دانم هست.
گروه اصلی فرینچ در یک مادهای به نام کهربا منجمد شدهاند.
سرانجام افراد گروه مقاومت موفق می شوند آنها را از کهربا بیرون بکشند.
این کار باعث می شود آنها دوباره زنده بشوند در حالی که همچنان جوان هستند؛ چون رشد آنها در کهربا متوقف شده است.
اما آیا گروه سابق فرینچ با کمک گروه مقاومت موفق میشوند نظارهگرها را نابود کنند؟!
حقایقی در مورد سریال فرینج
همانطور که گفتم سناریو بسیار جذاب است و نباید این سریال را از دست داد.
سریال مملو از ایدههای جدید و ناب است.
برعکس سریالهایی که از بازیگران قوی استفاده کردهاند اما به علت نداشتن داستان قوی دچار افت زیاد شده اند فرینچ با گذشت زمان جذابتر و زیباتر میشود.
قابل ذکر است که این سریال به عنوان پرخرج ترین و پربازیگر ترین سریال تاریخ شناخته می شود.
در طول هر اپیزود تصاویر عجیبی نشان داده میشود که هرکدام به یکی از حروف الفبای انگلیسی مربوط هستند.
اگر چند تصویر هر اپیزود را کنار هم قرار بدهید کلمهای معنا دار ساخته می شود که به داستان همان اپیزود مربوط است.
همچنین هر تصویر به تنهایی معنا و مفهومی جداگانه دارد.
مثل تصویر زیر که به معنای جهانهای موازی هست.
در سریال فرینج و اصولا تمام کارهای جی جی ابرامز، هدف، جستجو برای یافتن سرنوشت واقعی و هویت واقعی انسان است.
شخصیتهای سریال خواسته یا ناخواسته در مسیر مبارزه با روزمرگی و سیستم بردگی جوامع امروزی قرار میگیرند و از انسانهای گمنام و بینام و نشان به شخصیتهای مهم و تاریخ ساز تبدیل میشوند.
شخصیتها باید در نبرد خیر و شر شرکت کنند و سرانجام، خوبی بر بدی پیروز میشود.
نویسنده : ایمان صدیقی
وای این تحلیل عالیی بود. ممنون از شما
همچنین ممنون از شما
راستی علمت سیب گفتی به جهان موازی ربط داره به یه چیز دیگه هم ربط داره، میوه ممنوعه دقت کن بهش خود آلت جنسی زن، و سیب ممنوعه یا میوه ممنوعه نمادی از رابطه جنسی بین آدم و حوا بوده که خدا اونها رو از باغ عدن میندازه بیرون حالا میگن که اون باغ هم تو عراق بوده و خدا هم اونجا انوناکی ها بودن نمیدونم کی روح در بدن انسان حلول کرده روح آدم و حوا منظورمه ولی به احتمال زیاد به این حادثه ربط داشته
یک چیزی این نظاره گرها که اسمشونو گذاشتی مشاهده گرها همون مردان سیاه پوش هستن که تو فیم مردان سیاه پوش به عنوان ناجی های زمین ازشون یاد میشه ولی برعکس اونا محیط سیاره رو جوری نگه میدارن که ما برده بمونیم، 2 تا رویداد واقعی هست که دو نفر که اطلاعات زیادی داشتن در مورد موجودات فضایی رو سر به نیست میکنن اونا نشر میدن و اینا هم ترتیب شونو میدن یکی اش بود فکر کنم میگفت که یک افسر پلیس رو خلع سلاح کردن فقط با قدرت ذهنشون قدرت ذهنشون اونقدر بالاست که به راحتی میتونن هیپنوتیزم کنن و هر بلایی که بخوان سرت بیارن تو فیلم شهر تاریک هم بهشون اشاره شده توی فیلم روسی هم همینطور یه فیلم هست دقیقا نشونشون داده که موجودات فضایی هستن میخوان بیان زمین رو مستعمره خودشون کنن
چه جالب! یجوری انگار همون نظریه ای که میگه آدما یجور فکر میکنن تو نویسنده های این سریالا مشخصه.
پسر خیلی حال کردم با این سریال اصلا تا حالا اسمشم نشنیده بودم هر چی جلوتر میام میبینم خیلی اطلاعاتت بالاست ایوللله داری دمت گرم
اقا ایمان یادش بخیر من فک کنم ۵ سال پیش بود با سایت شما اشنا شدم انگار وبلاگ داشتین اسمتونم جادوگر پارس بود یادمه یه اموزشایی داشتی که سه مرحله داشت کتبابه تعبیر خواب مدرنم داشتی چقد اونموقع تو این فازا بودم :))
پسر چقد زود میگذره انگار همین چندروز پیش بود
اره تقریبا. از چهار سال پیش سایت اسرار ماورا زدم قبلش جادوگر پارس بود که وبلاگ بود، قبل از اونم دنیای دوم بود. پس شما زمان جادوگر پارس با من آشنا شدین. آموزش های کلاس A ، B ، C و بعدم سطح S و M
دورانی بود به قول شما زود گذشت 😀
این اخرش چرا اشتباه تموم شد؟وقتی والتر با اون پسره رفتن اینده که باعث بشن تماشاگرا بوجود نیان خب اونجایی که اون یکی والتر تو دنیایه موازی داره دارویه پسرشو میسازه یکی از تماشاگرا میاد(سپتامبر)که باعث میشه حواسش پرت بشه پس اگه تماشاگری وجود نداشته باشه هواس والتر پرت نمیشه پیتر درمان میشه و تو زمان خودش میمونه در صورتی که اخر فیلم با الویاست؟چرا همچین شد؟😂
اگر درست یادم باشه و اشتباه نکنم اینا به آینده نرفتن. زمان گذشت و چندین سال بعد تماشاگرها حاکم بر زمین شدند منتها والتر و بقیه چون داخل کهربا بودن تا اون زمان زنده مونده بودن، و بعد مبارزه کردن و پیروز شدند. درسته؟
یادت باشه تو سریال تو سال ۲۰۱۵ تماشاگرا پیداشون میشه بعد والتر و بقیه بخاطر اینکه گیر تماشاگرا نیفتن خودشون تو کهربا گیر میندازن ۲۱ سال بعدش دختر الیویا و پیتر اونا رو از تو کهربا در میاره والتر سال ۲۰۱۵ یه نقشه میکشه که تماشاگران رو از بین ببره وقتی تو سال ۲۰۳۶ بهوش میاد نقشه ها یادش رفته که میگردن دنبال نوار های که از خودش فیلم گرفته بعد اخرش میفهمن که یه بچه تماشاگر نقشه پیروزیشونه که اونجا دنبال یه شخصی میرن به نام دونالد که همون سپتامبره( همون تماشاگره که بهشون کمک میکرد)ولی چون به والتر اینا کمک کرده بود تونایهاشو گرفته بودن مثل ادما شده بود اونجا میفهمن که بچه تماشاگره در اصل بچه سپتامبره(دونالد)چون از ژن اون بوجود اومده اونجا دونالد به والتر میگه دلیل بوجود اومدن ماها کشف دانشمندی تو سال 2167 در نروژ که سعی داشت هوش بشر افزایش بده برای اینکار باید احساسات انسان رو قربانی هوش بکنه که این باعث بوجود اومدن گونه ای بنام تماشاگر شد اونجا به والتر میگه که این بچه ذهنش جور دیگه ای رشد کرد هم هوشش از تماشاگرا بیشتره هم دارایه احساسات حتی بیشتر از انسان هاس که این بچرو میدزده از اینده و میاره به گذشته که مخفیش کنه چون بچه برای تماشاگرا یه خلاف قاعدگی بوده و میخاستن از بین ببرنش بعد به والتر میگه نقشمون این بود که یه کرمچاله درست کنیم و بچهرو ببریمش به سال 2167 تا به دانشمنده نشون بدیم برای ارتقا هوش بشر نیازی به از بین بردن احساسات بشر وجود نداره اخر سریال خوده دونالد (سپتامبر)میخاد بچهرو ببره به اینده که تیر میخوره بجاش والتر باهاش میره بعد یهو زمان برمیگرده به اونموقع که پیتر با الویا و دختر کوچیکشون تو پارکن(همون جایی که اول فصل ۵ تماشاگرا پیداشون میشه) اونجا میبینیم که تماشاگره نمیان پس یعنی والتر موفق شده که اون دانشمندرو تو سال 2167 قانع کنه بخاطر همین تماشاگری هم بوجود نیومده که بخوان بیان و به زمین حکومت کنن بخاطر همین گفتم که در اصل باید پیتر تو همون دنیایه خودشون میموند البته ممکنه خط زمانی از همون سال ۲۰۱۵ نوشته شده باشه باز خداروشکر پایانش به اندازه لاست گیج کننده نبود
اها اره. احتمالا خط زمانی جدیدی باشه، به هرحال بعید میدونم این سریال سوتی داشته باشه توی داستانش.
عمرا سوتی داشته باشه مخصوصا که انقد علمی ساخته شده بود
راستش فکر کنم همینطور که گفتید خط زمانی از ۲۰۱۵ مجدد نوشته میشه اما اتفاقات گذشته تغیر نمیکنه حتی اگه تماشاگر ها نباشن یه چیز دیگه حواس والتر اونطرفی رو پرت میکنه. در واقع مثل قضیه اون گلی هستش که اون فیزیک دان برای والتر فرستاد و وقتی خط زمانی عوض شد کس دیگهای این مسئولیت رو انجام داد و به هر حال این اتفاق افتاد.
یا حتی میشه گفت یسری اتفاقا به شاید بشه بهش تقدیر گفت اجتناب ناپذیرن و به هر حال اتفاق میفتن مثل پیتر که از خط زمانی پاک شد ولی دوباره به خاطر سپتامبر برگشت.
سلاام
یادش بخیر.یه مدتی تو دنیای این فیلم غرق شده بودم.خیلی فیلم جالبی بود.
سریال هانیبال هم خیلی خوب بود به نظرم.توی نقد های سایت قبلی هم ردی از سریال هانیبال ندیدم.
اگه وقتشو داشتین چندتا قسمتاشو ببینین شاید خوشتون اومد.
پ.ن:خیلی خوشحالم که برگشتین 🙂
سلام، اره منم، سریال خوبی بود، هانیبال رو ندیدم، چطوریه؟ موضوعش چیه؟
( ممنون ، برای منم باعث خوشحالیه که با کاربرای قدیمی دوباره در ارتباط باشم.)
فیلم سکوت بره هارو فکرمیکنم دیده باشین.شخصیت اصلیش هانیبال لکتر بود.هانیبال آدمخوار.داستان فیلم برگرفته از همین مجموعه رمان هاس ولی مثل سریال شرلوک یه سری اقتباس هایی هم توش شده.مثلا داستانش تو زمان حاله، قدیمی نیست. در کل جالب بود فیلمش.شخصیت های اصلیشم که بازیشون عاالیه مخصوصا خود هانیبال،یجوری آدمخواری میکنه آدم هوس میکنه خخخ.
( ادم هوس میکنه!؟ 😝😳😷)
اره سکوت بره ها دیدم. اتفاقا الان که سرچ کردم دیدم شخصیت این سریاله قبلا نظرمو جلب کرده بود، میخواستم ازش فیلمی سریالی چیزی ببینم. یه جوریه قیافش. قیافه خاصی داره.
خخخخ.ولی بازیگر نقش هانیبال خیلی عالیه.کلا ارزش دیدن داره.اگه دیدین نقدتونو از سریال داخل سایت بذارین.
باشه 🙂