مشکلات علمی تناسخ
ما در این مطلب از نظر علمی تناسخ را بررسی میکنیم.
البته تفاسیر مختلفی از تناسخ شده. ما در اینجا فقط این نوع تفسیر که انسان بعد از مرگ دوباره در کالبد جدید در این دنیا زندگی خواهد کرد را می خواهیم از نظر علمی بررسی کنیم.
برخی بر این باورند که قضیه عدالت در تناسخ اجرا میشه.
یعنی اگر یه نفر الان داره سختی میکشه و خیلی فقیره یا بیماره، این در زندگی قبلیش آدم بدی بوده و اشتباهاتی داشته که به روحش آسیب زده و باعث شده الان روحش در زندگی جدید در موقعیت بدی جذب بشه.
یا اگر کسی استعداد بالایی در موسیقی داره به این خاطره که در زندگی قبلیش موسیقیدان بوده.
نقض عدالت در تناسخ
در مورد عدالت فرض کنید مردمی که اوضاعشون خیلی خوبه و خوشبخت هستند تصمیم بگیرند کلا بچه دار نشن!
خب میدونیم که بعد از مدتی نسلشون منقرض میشه.
پس آدم های بدبختی که مرده اند روحشون چاره ای نداره جز اینکه دوباره توی همون شرایط بد به دنیا بیاد!
یا برعکس همین قضیه، اگر مردمی که وضعیتشون خیلی بده مثلا به علت یک بیماری بچه دار نشن، یعنی کلا آدم های بدبخت بچه دار نشن.
اونوقت وقتی بمیرن روحشون تضمینی میره یه جای خوب! چون جای بدی براشون نیست!
البته بحث عدالت یک بحث فلسفی هست و در این مقاله خیلی قصد نداریم بهش ورود کنیم.
دلیل پیدایش تناسخ
براساس میتولوژی، بشر در طول قرنها خصوصا در اوایل، شروع به معنی دار کردن وجود خودش روی زمین کرد.
هر فرهنگ و قبیله ای طبق عقل و دانشی که داشته فرضیهای ساخته.
انواع و اقسام افسانهها ساخته شد.
اصولا ذهن ما سعی داره همه چیز رو معنادار کنه،
قبلا در مقاله پاریدولیا این موضوع را توضیح دادم که مردم حتی روی دیوار، درخت، ابر و میوهها اشکال معنادار پیدا میکنند که داوینچی اونو نشونه خلاقیت دونسته.
حتی وقتی که شما یک سری عدد به صورت شانسی ببینین، در وهله اول سعی میکنین ارتباط بین اونا رو درک کنین.
اگر نتونستین نتیجه میگیرین که احتمالا این اعداد تصادفی هستن و ارتباطی بینشون نیست ولی بازم شک دارید.
در مورد تناسخ هم همینطوره،
زمانی که تناسخ مطرح شده طبق عقل و دانش مردم اون زمان منطقیتر بوده ولی بعد از گذشت زمان ایرادهای اون معلوم شده.
آیا مستندات تناسخ حقیقت دارند؟
این مستندات به دو شکل تا به امروز ارائه شده اند.
دسته اول یادآوری خود شخص هست بدون سند و مدرک.
یعنی فردی به یادش اومده که قبلا کلاغ بوده یا مثلا قبلا زندگی دیگه ای در جای دیگه ای داشته.
اساتید هیپنوتیزم معتقدند وقتی یک نفر در حالت هیپنوتیزم زندگی گذشته اش را بیان میکند احتمالا واقعی نیست و براساس تلقین است.
یعنی وقتی هیپنوتیزور به او میگوید زندگی قبلیات چگونه بوده؟ او با فرض درستی سوال، شروع به ساختن جواب میکند.
اما در مورد نوع دوم چی؟
نوع دوم دلایل و مستنداتی هست که تقریبا ثابت شده هستند.
مثلا فردی گفته در زندگی قبلیم 200 سال پیش در فلان شهر از فلان کشور زندگی میکردم و خونمون این مشخصات رو داشته و …
بعد محققان رفتند اون مکان رو پیدا کردند و دیدن که فرد درست گفته،
در صورتی که خیلی با اون مکان فاصله داشته و در این سالها هیچ ارتباطی با اون مکان نداشته.
چطور ممکن بوده که بتونه جایی رو که هرگز ندیده با این جزئیات توصیف کنه؟!
در این مورد هم نمیشه تناسخ رو کاملا قبول کرد چون آزمایش، کنترل شده و علمی نیست.
یعنی ممکنه فرد یه روزی مثلا 10 سال پیش داخل روزنامه مطلبی راجع به اون مکان خونده باشه و این وارد ناخودآگاهش شده باشه.
یا از تلویزیون برنامه ای درباره اون مکان دیده باشه و الان با اینکه یادش نیست اما در ناخودآگاهش هست.
یا اینکه شغلی مثل کافه داشته و یه روز یک مشتری که اصالتا مال اون شهر بوده چیزهایی تعریف کرده که این با اینکه حواسش هم به حرفای طرف نبوده اما وارد ناخودآگاهش شده.
این شخص که در یک محیط کاملا منزوی و ایزوله بزرگ نشده.
ما تمام جزئیات زندگی او را نمیدانیم و علم برای همین هنوز تناسخ رو اثبات شده نمیدونه. در دانشنامه های علمی گفته شده که تناسخ یک تئوری و یک باور هست.
در برخی موارد هم محققان به محل زندگی قبلی فرد رفته و متوجه شدن که آنجا اخیرا قابل سکونت شده و امکان نداشته که در زندگی قبلی فرد قابل سکونت بوده باشه. پس این ایرادها هم وجود داشته.
شرایط علمی و بررسی دقیق علمی چگونه باید باشد؟
شاید درباره نظریه خلق الساعه شنیده باشید.
خلق الساعه بعد از تلاشهای دانشمندان، از نظر علمی کاملا مردود اعلام شد.
در ابتدا دانشمندی یک تکه گوشت را در جایی گذاشت و مشاهده کرد بعد از مدتی کرم میزنه.
نتیجه گرفت که موجودات زنده از هیچ و خود به خود به وجود میان.
بعد برخی دانشمندان گفتند که این آزمایش اشتباست، چون پشه ها روی گوشت تخم گذاری کرده اند.
لویی پاستور کسی بود که این آزمایش را سعی کرد به طور دقیقتر انجام دهد.
او گوشت را داخل یک شیشه دربسته گذاشت و باز هم بعد از مدتی گوشت کرم زد.
این نتیجه را گرفت که گوشت از قبل آلوده بوده.
اینبار گوشت را کاملا پخت تا میکروب ها از بین بروند و در یک ظرف شیشه ای کاملا استریل قرار داد.
هوای داخل ظرف هم گرم کرد تا میکروب ها از بین بروند.
بعد از گذشت ماه ها هیچ اثری از پیدایش میکروب یا موجود زنده نبود و گوشت سالم ماند.
مخالفان پاستور و معتقدان به خلقالساعه گفتند که لویی با گرم کردن گوشت، نیروی حیات را از بین برده است.
او برای رد این موضوع، در ظرف را باز کرد و همان گوشتی که نیروی حیات در آن مرده بود بعد از چند روز کرم زد.
برای اطمینان بیشتر، آزمایش را بار دیگر بدون اینکه بخواهد با گرم کردن عمل استریل و میکروب کشی را انجام بدهد با روشی دیگر (خلاء نسبی) انجام داد و باز هم گوشت سالم ماند.
به این ترتیب خلق الساعه رد شد.
از این آزمایش میشه نتیجه گرفت که نباید به اکثر مستندهای به ظاهر علمی و حتی آزمایشات اولیه دانشمندان کاملا مطمئن بود.
چون احتمال بروز خطا در آنها وجود دارد.
مخصوصا مستندهایی که درباره شبه علم ساخته میشوند.
آنها هیچ کدام اعتبار علمی 100درصدی ندارند و اظهار نظر شخصی هستند. به قول جیمز رندی، مردم فکر میکنند هرچه به صورت مستند ساخته شود حتما واقعی است وگرنه به صورت مستند ساخته نمیشد!
نظریه حافظه وراثتی
درباره برخی دلایلی هم که برای تناسخ میارن نظریه حافظه وراثتی به نظر میرسه محتملتر باشه.
و از نظر علمی هم تاحدودی پذیرفته شده البته نه کامل.
یعنی نسل ما بخشی از خاطرات اجدادمان را از طریق DNA به ارث میبره.
البته به طور طبیعی قادر به یادآوری آنها نیستیم.