ماجرای به آب انداختن پرسئوس چه بود؟

در داستان های یونانیان باستان مربوط به چندهزار سال پیش، ماجرایی جالب وجود دارد. پادشاه آرگوس، به معبد دلفی میرود و پیشگویان آنجا به او میگویند که دختر تو، فرزندی به دنیا خواهد آورد که سلطنتت را نابود خواهد کرد.

دختر پادشاه که دانائه نام داشت، هنوز مجرد بود یا پادشاه اینطور فکر میکرد. او میخواست دخترش را بکشد تا خطر سقوط سلطنتش از بین برود اما دلش نمی آمد. سرانجام تصمیم گرفت که او را در اتاقی در قصرش زندانی کند و اجازه ندهد هیچ مردی او را ببیند.

اما غافل از اینکه زئوس، از خدایان یونان، قبل از این اقدام، عاشق دخترش شده بود. بنابراین خودش را تبدیل به پرنده ای کرد و از بین میله های پنجره وارد اتاق دانائه شد.

مدتی بعد پادشاه فهمید که چه شده است و مشاورانش را فراخواند تا چاره ای بیاندیشند.

آنها به او گفتند که اگر بلایی سر کودک یا دانائه بیاورند حتما زئوس عصبانی خواهد شد و سلطنت را نابود خواهد کرد، بنابراین بهترین راه این است که به محض تولد کودک، او را در سبدی گذاشته و به آب بیاندازند. در اینصورت آن بچه از سلطنت دور خواهد شد و خطرش به احتمال زیاد رفع خواهد شد.

سرانجام چنین کردند، آن پسر پرسئوس نام گرفت و به دور از ملک پادشاه پرورش یافت. اما در آینده پیشگویی پیشگویان معبد دلفی حقیقت پیدا کرد و سلطنت آرگوس سقوط کرد.

پاسخی بدهید