چرا خانهاش به برق شهر متصل نبود؟

لپ تاپ ، موبایل ، تلویزیون ، یخچال ، لامپها. اینها باعث میشدند به برق احتیاج داشته باشد.
حالا در یک امارت بزرگ و قدیمی بدون برق میخواست زندگی کند.
من فکر میکنم خودش به عمد برق آن خانه را کلا قطع کرده بود…
تلفن هم نداشت.
مثل من از تلفن چندان خوشش نمیآمد.
آدم فکر میکرد پول برق نداشته اما پول داشت.
یا فکر میکرد از تمدن به دور مانده اما اینطور نبود، حتی جلوتر هم بود.
از کثیف کاری خوشش نمیآمد.
هر زمان که برای کاری پول نیاز داشت به اندازه کافی پول داشت.
علاقهاش به الکترونیک بود یا به تسلا نمیدانم. شایدم این یک تمرین بود.
با مقداری هزینه میتوانست یک موتور برق، چیزی که با بنزین یا گاز، برق تولید کند بخرد.

اصلا چرا برق را وصل نمیکرد یا درخواست برق نمیداد؟
این وسایل زیادتر از چیزی بود که بخواهیم خودمان برایشان برق تولید کنیم.
برق همه آنها را نمیشد برای مدت طولانی تامین کرد، پس باید حداقل یکی را حذف میکرد.
چه چیزی کم اهمیتتر از تلویزیون؟
آن هم برای کسی که خانهاش پر از کتاب بود.
خب بهتر شد: لپ تاپ ، موبایل ، یخچال ، لامپها
موبایلش که ساده بود، یعنی لمسی نبود.
با کدو تنبل هم میشد شارژش کرد! ( به شوخی)
یخچال اما ضروری بود.

لامپها باید عوض میشدند.
یکی از لامپها قدیمی بود، لعنتی! تو کار رو خراب میکنی!
بقیه کم مصرف بودند اما میشد به جای آنها از LED استفاده کرد.
همان برقی که برای شارژ موبایلش لازم بود برای شارژ این وسایل روشنایی هم میشد استفاده کرد.
چراغ خوابها و آباژورهای قشنگی داشت، قدیمی بودند.
میشد داخل آنها LED گذاشت و آنها را برای روشنایی استفاده کرد.

خب البته شمع هم بود.
از نور شدید هم خوشش نمیآمد و نور ملایم و اتاق نیمه تاریک را دوست داشت.
لپ تاپ چی؟
وسیله جالبیه، میگن برای سفر به فضا اختراع شد.
نسبت به موبایل برق بیشتری برای شارژ کردنش لازمه.
اما از همه اینها بدتر یخچال بود.
خب ، میشود از روشهای مختلفی برق تولید کرد. اما نمیخواست دردسر داشته باشد.
مثلا هر روز سوختی چیزی داخل چیز دیگری بریزد.
طرح من این بود که تعدادی باطری قابل شارژ بزرگ درجایی از خانه قرار داشته باشند و بعد به روشهای مختلف باتریها طی روز یا حتی شب شارژ شوند.
یک نمایشگر هم نشان میدهد باتریها در مجموع چقدر شارژ دارند و هر وقت که بخواهد میتواند از آنها استفاده کند.
یعنی همه مولدهای برق به یکجا وصل شوند و او هم همیشه از آنجا برق مورد نیازش را دریافت کند.
به جز یخچال که باید دائما به باتریها متصل میبود.
وقتی طرح اجرا شد برای راه اندازی یخچال برق کافی وجود نداشت.
لعنتی! این وسایل انگار برای افراط در انرژی ساخته شدهاند!
آن از لامپ، که چند عدد LED میتوانند با برق خیلی کمتر روشنایی خوبی بدهند و این هم از یخچال.
تغییر دادن آن کار سخت تری بود.
میشد تمام سیستم خنک کننده آن را طوری ساخت که به جای برق با باتری کار کند.
اما خوشبختانه مدل کوچکتر آن وجود داشت که با باتری کار میکرد.
تصمیم گرفت همان را بخرد، یک نفر آدم که یخچال بزرگ نیاز ندارد.
یخچال بزرگ را از برق کشید و تبدیل شد به کمد.
یک سری کتاب داخلش چید.

خب سیستم تولید برق تقریبا آماده شده است. از روشهای مختلفی باتریها شارژ میشدند،
از نور خورشید، پنلهای خورشیدی که در حیاط کار گذاشته شده بودند.
از باد که گاهی میوزید و پروانههای دینام را میچرخاند.
حالا وقتی باد میآمد برایش نعمت بود، وقتی هوا آفتابی بود همینطور ، حتی وقتی باران یا برف می آمد باز هم همینطور.
از دوچرخهای که برای ورزش کردن بود اما همین که هر روز مقداری با آن درجا رکاب میزد برق خوبی تولید میشد و باتریها را شارژ میکرد.
برای سلامتیاش هم خوب بود.

روشهای دیگری هم بودند مثل امواجی که در فضا پراکنده بودند و گرمای بخاری، اما این دو مورد برق زیادی تولید نمیکردند و بیشتر جنبه احساسی داشتند!
دیدن برخی چیزها احساس خوبی به آدم میدهد.
برای او و برای من دیدن وسیلهای که از فضا انرژی میگیرد شبیه بوییدن کاهگل خیس یا نمنم باران است.
آب باران هم جمع میکرد.
نه فقط حالا ، از قدیم همیشه آب باران جمع میکرد.
خب، خدا رو شکر ، به نظر میرسید مشکل برقش دیگر حل شده است.
(داستان کوتاهی نوشته ایمان صدیقی)
داستان قشنگی بود بی صبرانه منتظر قسمت دوم هستم
قسمت دومش منتشر شده توی همون قسمت سرگرمی، اما موضوعش هر قسمت تغییر میکنه، البته ممکنه در قسمت های آینده هرکدام از قسمت های قبلی دنبال بشن، ایده جالبی توی ذهنم هست، جالبه بدونید که هر قسمت تا درصد زیادی واقعیت داره، مثلا قسمت دوم قسمتی از تاریخ مکزیک هست.
شاید من هم مقاله ای بذارم…یکم سایت خلوته نمیدونم شاید اعضاش کمه🙄
اره هنوز برا من ایمیل میاد میگن سایت اسرار ماورا چی شده!؟ خیلی ها هنوز نمیدونن این سایت جدید ایجاد شده.