ولف مسینگ ، مردی عجیب که مهمان اینشتین و استالین شده بود!

ولف گریگورویچ مسینگ در سال 1937 شکست هیتلر از شوروی را پیشگویی کرده بود.

در برخی موارد توانسته بود با کمک حس ششم خود جای اشیای گمشده را پیدا کند.

همچنین گفته شده است در چند مورد توانسته سرنوشت چند نفر را از روی مشاهده عکسی از آنها به درستی حدس بزند.

مسینگ در خانواده ای فقیر در ورشو لهستان به دنیا آمد.

در آن زمان این منطقه بخشی از روسیه بود.

 آغاز کشف توانایی های مسینگ

او ابتدا به مدرسه ای مذهبی فرستاده شد.

در آنجا متوجه شد که استعداد عجیبی در حفظ کردن متون دارد.

بعدها به دانشگاه رفت اما از دانشگاه فرار کرد.

در راه برگشت به طور قاچاقی سوار یک قطار به مقصد برلین شد.

او زیر یک صندلی پنهان شده بود که به خواب رفت.

وقتی مامور قطار او را پیدا کرد و درخواست بلیط کرد، از روی زمین بلیطی برداشت و به او داد.

او همانطور به چشم های مامور با اعتماد به نفس خیره شده بود و مامور هیچ اعتراضی نکرد و او توانست به برلین برسد.

دوران نوجوانی و جوانی اش با فقر و گرسنگی سپری شد.

یک بار از شدت گرسنگی در خیابان بیهوش شد و به تصور اینکه مرده است او را به سردخانه بردند.

در آنجا با کمک دکتر و عصب شناسی به اسم دکتر ایبل نجات پیدا کرد.

دکتر ایبل به ویژگی های خاص مسینگ در کنترل بدن خود پی برد و آزمایشاتی را روی او شروع کرد.

در حین این آزمایشات مشخص شد که ولف مسینگ میتواند وارد حالت کاتالپتیک یا خلسه شود.

بعدا متوجه شد که در این حالت توانایی های او قوی ترند و می تواند از آنها استفاده کند.

ایبل از این آزمایشات شگفت زده شده بود.

همچنین به او کمک کرد تا بتواند درد را مهار کند.

بعدها ولف مسینگ در سیرک مشغول به کار شد و با همین تکنیک سیخ هایی از بدنش عبور میداد.

کم کم نمایش هایی از یافتن اشیایی که توسط مردم در جایی از صحنه پنهان شده بود را هم وارد نمایش های خود کرد و به این ترتیب خیلی معروف‌تر از قبل شد.

ولف مسینگ مهمانی انیشتین

مهمانی اینشتین، فروید، مسینگ

شهرت او به اینشتین هم رسید.

یک شب اینشتین ولف مسینیگ را به همراه زیگموند فروید روانکاو مشهور به خانه اش دعوت کرد.

در پایان این ملاقات اینشتین به مسینگ گفت که آماده هر نوع کمک به او می باشد و هر مشکلی که داشته باشد می تواند با او در میان بگذارد.

زیگموند فروید نیز تکنیک خودهیپنوتیزم را به او یاد داد.

گفته میشود که در این ملاقات فروید او را آزمایش هم کرده است.

بعدها مسینگ ، گاندی هم ملاقات کرد و سفرهایی به نقاط مختلف جهان داشت.

ولف مسینگ و هیتلر

در سال 1937 در یک تئاتر در ورشو اعلام کرد که در صورت حمله آلمان به شوروری، آلمان بازنده جنگ خواهد بود.

هیتلر از این موضوع عصبانی شد و برای زنده یا مرده مسینگ 200 هزار رایش مارک جایزه تعیین کرد.

برخی بر این عقیده بودند که هیتلر قصد داشته او را زنده دستگیر کند تا از قابلیت های او استفاده کند.

عده ای معتقدند هیتلر نگران تاثیر مسینگ روی روان و روحیه عمومی مردم بوده است.

مسینگ مجبور شد برای مدت طولانی از دست نازی‌ها فرار کند و به طور پنهانی زندگی کند.

یک بار دستگیر شد و گفته میشود که توانست همه مامورین را در یک سلول به طور داوطلبانه زندانی کند و خودش از راه فاضلاب فرار کند.

او به شوروی گریخت و پناهنده شد.

پناهندگان در آن زمان مجبور به انجام کار اجباری بودند اما دولت شوروی به مسینگ اجازه داد به جای آن به انجام نمایش بپردازد.

استالین به او بسیار علاقمند شده بود و او را به یک ملاقات دعوت کرد.

در آنجا از او خواست تا فقط با کمک قدرت های ذهنی خود به یک بانک دستبرد بزند.

مسینگ با همراهی گروهی از ماموران به بانک مرکزی رفت.

به سمت کارمند صندوق رفت و در حالی که برای او فرمان ذهنی ارسال میکرد کاغذ سفیدی به دست او داد.

کارمند از گاوصندوق مبلغ 100 هزار روبل برداشت و تحویل مسینگ داد.

مسینگ با این مبلغ بانک را ترک کرد.

استالین قانع شده بود که او قدرت هایی دارد.

پس از این اتفاق او در شوروی تبدیل به یک ستاره شد و شهرت او پول زیادی را عاید دولت کرد.

استفاده از توانایی های مسینگ برای دولت

همه اینها یک طرف سکه بود.

در جامعه آن زمان شوروری که افراد زیادی دیدگاه کمونیستی داشتند، نمایش‌های مسینگ غیرقابل تحمل بود.

عده ای به مخالفت از کارهای او برخواستند.

اعلامیه‌ای توسط انستیتو فلسفه آکادمی علوم شوروی منتشر شد.

طبق آن، برنامه های مسینگ ریشه در رفتار شناسی و مشاهده دقیق عکس العمل های مردم بوده و این مهارت روز به روز در او تقویت شده است. ( شبیه سریال شرلوک و منتالیست )

با این حال مردم ولف مسینگ را بسیار دوست داشتند و در نمایش های او هیچ صندلی خالی نمی‌ماند.

در اواخر دهه 1940 در حین یک اجرا ماموران حکومتی به سراغ او آمدند و فورا او را به مسکو بردند.

نیکلا بولگانین از مقامات ارشد از استالین دستور داشت که یک چمدان فوق سرّی را که گم شده بود پیدا کند.

مسینگ به ملاقات فردی رفت که چمدان را گم کرده بود، سپس تمرکز کرد و عبارات زیر را گفت:

کناره شیبدار یک رودخانه، یک کلیسای کوچک، یک پل روی رودخانه، یک چمدان زیر پل.

بعد از این گفته، مقامات با چند جغرافیدان صحبت کردند تا مکان مورد نظر را شناسایی کنند.

آنها دو نقطه در اطراف مسکو با این مشخصات ذکر کردند و نظامیان به مناطق ارسال شدند.

بعد از چند ساعت، کیف مورد نظر روی میز مقامات شوروی بود.

ولف مسینگ به هیپنوتیزم نیز علاقه زیادی داشت و مدتی از آن برای درمان بیماران استفاده میکرد.

پس از مرگ مسینگ، KGB اداره اطلاعات و امنیت اتحاد جماهیر شوروی تمام نوشته های شخصی مسینگ را ضبط کرد و هنوز هم محرمانه می باشند.

 

مطالب مشابه از ذهن آموز:
دیدگاهی بگذارید