باورهای اشتباه را در مورد کسب و کار شناسایی کنید!
در مورد اینکه باورها خیلی اهمیت دارند و چطور باید باورهای اشتباه را تغییر بدهیم حتما زیاد شنیده اید.
اساتید مختلفی هم در این زمینه فعالیت میکنند اما هنوز هم بخش عظیمی از مردم باورهای درستی ندارند.
برای برخی از مردم این موضوع خندهدار هم هست. آنها میگویند چطور ممکن است باورهای ما تعیین کننده شرایط زندگی ما باشند؟!
بعضی ها فکر میکنند اساتید تغییر باور در حال فریب دادن مردم هستند و میخواهند جیب آنها را خالی کنند.
باوجود اینکه بسیاری از این اساتید ممکن است جعلی باشند یا اینکه بازدهی مناسبی نداشته باشند اما کلیت موضوع یعنی تاثیر باورها روی زندگی درست است.
همه ما تقریبا در شرایط یکسانی از نظر باور بزرگ شده ایم.
اکثر ما به بازیگرها بدبین هستیم، با اینکه بیشتر آنها خصوصا نوع هالیوودیشان کمک های بسیاری به خیریهها و کودکان افریقایی میکنند اما همچنان در نظر عمومِ مردم چهره خوبی ندارند.
و بالعکس ممکن است پاپ هیچوقت به فقرا کمک نکند اما کسی هم به او ایرادی نمیگیرد.
باورهای اشتباه در مورد شغل و درآمد
مورد دیگر میتواند در مورد شغل یا درس خواندن باشد.
تصور کنید که در یک تاکسی دو نفر نشستهاند، نفر اول مدیر سایت آپارات است و نفر دوم در کارخانهای استخدام رسمی است.
اگر راننده تاکسی شغل هر دوی آنها را بپرسد قطعا شغل نفر دوم را میپسندد و اگر پسر بیکاری داشته باشد از نفر دوم خواهد خواست تا کاری برای پسرش دست و پا کند! و اصلا متوجه نمیشود که شغل نفر اول چقدر اختلاف و برتری نسبت به شغل نفر دوم دارد.
نفر اول یک شغل ایدهآل دارد و از همه مهمتر اینکه وقت آزاد دارد، یعنی لازم نیست برای پول، هر روز کار کند و در واقع عمرش را بفروشد.
نفر اول خیلی راحت میتواند به علایق خود بپردازد. همچنین میتواند به راحتی یک زندگی ایدهآل را برای خود فراهم کند اما نفر دوم باید سالها تلاش و پس انداز کند.
آزادی زمان
ثروتمند واقعی کسی است که آزادی زمان هم داشته باشد، نه اینکه تمام مدت برای پول کار کند.
منظور من این نیست که حتما همه باید مشاغل اینترنتی داشته باشند، هرچند که کسب و کارها به سمت اینترنتی شدن پیش میروند.
مردم در خرید اینترنتی اگر آموزشهای لازم را دیده باشند میتوانند خرید خیلی بهتری داشته باشند، در نتیجه کم کم کسب و کارهای سنتی کنار خواهند رفت.
چند ماه پیش میخواستم یکی از کتابهای پل ژاگو را که در بین کتاب هایم نداشتم بخرم.
به چند کتابفروشی رفتم، هیچ کدام آن کتاب را نداشتند و جالبتر اینکه اسم نویسنده هم نشنیده بودند. یکی از آنها که گفت: چی؟ پل خواجو؟!
بعد از چند روز خیلی راحت از طریق اینترنت آن هم با تخفیف کتاب را سفارش دادم و به دستم رسید.
با خودم گفتم این شیوه سنتی خرید کردن چقدر وقتگیر است و اکثر اوقات یا دست خالی باید برگشت و یا اینکه خرید خوبی انجام نمیشود.
قبلا برای چند نوع خرید دیگر هم توانسته بودم با خواندن کامنت های دیجی کالا بفهمم که همان مدلی که اکثر مغازهها تبلیغ میکنند و مشتری را ترغیب میکنند که بخر، در واقع بدترین و بیکیفیت ترین مدل است و توانستم خرید خیلی خوبی داشته باشم.
باورهای اشتباه درمورد کسب و کار
حالا تصور کنید کسی که هنوز با باورهای قدیمی و آپدیت نشده بخواهد مغازهای اجاره کند و اجناسی را بیاورد و در این وضعیت گرانی و خرابی بازار، بفروشد. احتمال اینکه در کارش شکست بخورد خیلی زیاد است.
افرادی بر این باور هستند که در کشورهای اروپایی هرکسی درس بخواند حتما کار خوبی برایش مهیا میشود اما در ایران کار نیست و این مشکل را به مدیریت یا سیستم آموزشی و استخدامی مرتبط میدانند درصورتی که در حقیقت این مشکل به خود مردم برمیگردد.
اگر شما به عنوان یک مهاجر در یک کشور اروپایی درس بخوانید حتما یک شغل کارمندی برایتان وجود خواهد داشت، چون آنها خودشان دنبال کارمندی نیستند!
در آنجا همه مردم دنبال مهندس شدن یا کارمند شدن نیستند.
بله، اکثر آنها دنبال رویاهای خود میروند و درس خواندن برای یافتن شغل خیلی کم اتفاق میافتد.
جوانی کلی مطالعه و تمرین کرده است تا در سیرک هنرنمایی کند،
دیگری کارشناس به دام انداختن حشرات در خانه است طوری که آسیب نبینند!
و یکی هم پنجاه سال از عمرش را صرف تحقیق روی روده موریانه میکند.
ثروتمندان جهان معتقدند کارمندی مرگ تدریجی است.
در کشورهای جهان اول تعداد متقاضی مشاغلی مثل کارمند بانک یا ادارهجات در آنجا کم است اما در اینجا آرزوی اکثر مردم پیروی از یک سیستم تکراری با حداقل درآمد است.
مدل شخصیتی
با این حال همه افراد نمیتوانند مانند کارآفرینان فکر کنند.
گفته میشود انسانها از نظر روحیه و علاقه به دو نوع کارمندی و کارآفرینی تقسیم میشوند.
هریک از این دسته ها را نمیتوان جای دیگری قرار داد.
افرادی که روحیه کارمندی دارند از فرصت های کارآفرینی استقبال نمیکنند.
آنها دنبال امنیت شغلی هستند و دوست ندارند ریسک کنند.
دلشان میخواهد یک حقوق ثابت اما همیشگی داشته باشند.
نوع دوم افرادی هستند که روحیه کارمندی دارند، آنها نمیتوانند برای کسی کار کنند.
حرف شنوی زیادی ندارند.
آنها ترجیح میدهند مسائل را با دیدگاه خودشان حل کنند.
دلشان میخواهد آزادی زمان داشته باشند.
آنها ممکن است روی یک پروژه چندین شبانه روز تلاش کنند و بعد از آن یک هفته یا یک ماه استراحت کنند.
شما باید اول روحیه خودتان را شناسایی کنید.
شما در هر زمینه ای بهتر است یک الگو داشته باشید، کسی که بتوانید از او بدون اینکه نیاز به مشاوره یا تدریس خصوصی باشد الگو برداری کنید و الهام بگیرید.
افرادی را به عنوان استاد یا منتور انتخاب کنید که خودشان به چیزی که میگویند عمل کرده باشند.