تئوری های پاولوف چه بودند؟

پاولوف به علت پژوهش های بسیار باارزشی که در زمینه انعکاسهای شرطی (1957) انجام داده، شهرت و اعتبار زیادی کسب کرده است. بنابراین شگفتی آور نیست که او در زمینه ی دیگری هم از فیزیولوژی مغز به ارائه نظریه هایی بپردازد. به باور او، هیپنوتیزم یک حالت مهار نسبی قشر مغز است و آن گونه که وی به شرح این مضمون می پردازد، یک نوع از رفلکس های شرطی شده است. او عقیده داشت کلمات، ژستها، ایما و اشاراتی که در زمان القای خلسه صورت می گیرند و توسط او مورد دقت و بررسی قرار گرفته بودند، در حقیقت محرکها و اشاراتی هستند که موجبات برانگیخته شدن رفلکس هیپنوتیزم را فراهم می سازند. او عقیده داشت که بر اثر تحریکات یکنواختی که در زمان القای خلسه صورت می گیرند، یک روند انتشار و گسترش موج مهار در تمام قسمت های قشری نیمکره های مغزی تشکیل می شود.
هر چند که عقیده پاولوف اعتبار زیادی پیدا نکرده و در کشورهای غربی مورد توجه و تأیید قرار نگرفته، ولی این تئوری برای پدیده هایی مانند «هیپنوتیزم بزرگراهها» که در راننده ها پیدا می آید و با درجاتی از کسلی و گیجی همراه می شود، می تواند دلیل و منطقی را ارائه دهد. این حالت شبه خلسه در رانندگان بزرگراههای مستقیمی که در آنها راننده با سرعت یکنواختی رانندگی کرده، به خط ممتد سفید جلوی راه تمرکز کرده و حرکت یکنواخت شیشه پاک کن در جلوی فضای دید آنان است، به ویژه در رانندگی در شب پدیدار می شود. مسلما” نظریه رفلکس شرطی هیپنوتیزم، هرگز نمی تواند پدیده هایی را مانند سیر قهقرایی در زمان، پریادی یا هیپرمنزی، توهمات بر اثر تلقینات بعد از هیپنوتیزمی و بسیاری از نمودهای خلسه ی سومنامبولیستی، تعبیر و تفسیر کند.
منبع: کتاب روش های هیپنوتیزم درمانی – ترجمه: دکتر رضا جمالیان