عجیب تر از علم: انسان بیگانه و ناشناخته

سالها پیش در دروازه شهر نورنبرگ واقع در آلمان، پلیس مرد جوانی را بازداشت کرد و او را مورد بازجویی قرار داد. او کاملا بیگانه بود!

رفتارش چنان بود که انگار از سیاره دیگری به زمین افتاده بود. در عین تمیزی، لباس مندرسی هم بر تن داشت.

پلیسی که او را بازداشت کرده بود بعدا به مقامات مافوق خود گفت که اولین چیزی که توجه او را جلب کرد، حالت و طرز راه رفتن این مرد جوان بود.

به دشواری گام برمیداشت و چنین به نظر میرسید که از نوعی نقص عضو رنج میبرد. پای او به شدت متورم شده بود و روشنایی روز دیدگانش را آزار میداد.

مامور که نسبت به این جوان کنجکاو شده بود، نزدیک او رفت و سوالاتی از او کرد. ولی پاسخی نشنید.

باز هم سوالات متعددی از او کرد اما بیگانه از دادن هر گونه پاسخ خودداری کرد.

چند لحظه بعد انگار که در عالم خواب صحبت کند، گفت: من هم میخواهم مثل پدرم یک سرباز باشم.

حالت بیان این جمله چنان بود که انگار کلمات را طوطی وار ادا میکرد و خودش معنی آن را نمیدانست.

پلیس این جوان را به پاسگاه پلیس که شهردار و دیگر مقامات محلی برای دیدار و بازجویی از این فرد غیرمعمولی در آنجا جمع شده بودند برد. این جوان هیچ حرفی نمیزد، فقط به طور یکنواخت همان جمله را تکرار میکرد:

من میخواهم مثل پدرم یک سرباز باشم!

رئیس پاسگاه از او پرسید که نامت چیست؟ اما چنین به نظر میرسید که او نمیدانست آنها در مورد چه سخن میگویند.

همانطور که به قیافه آنها خیره شده بود و هاج و واج مانده بود در حالی که یک قلم به دستش دادند، خنده ای کرد و روی کاغذ نوشت: کاسپر هاوزر.

او به جز این دو کلمه چیز دیگری ننوشت.

همین دو کلمه به صورت یک معمای حل نشده باقی ماند.

وقتی جلوی این مرد عجیب غذا گذاشتند، با حرص و ولع همه را خورد. حالت او نشان میداد که تا به حال با چنین غذایی روبرو نشده است.

قبل از اینکه هوا تاریک شود این فرد عجیب هنوز در پاسگاه پلیس بود و دو چیز دیگر از او بدست آمد که معما را پیچیده تر کرد. از جلیقه مندرس او ، دو نامه به دست آمد که پارچه ای کهنه دورش پیچیده شده بود.

یکی از این نامه ها ظاهرا از سوی مادرش نوشته شده بود. تاریخ نامه مربوط به 16 سال پیش بود.

در این نامه نوشته شده بود که هرکسی این پسر را پیدا کرد از او نگهداری کند، وقتی به سن 17 سالگی رسید او را به نورنبرگ بفرستد تا در انجمنی که پدرش عضو است ثبت نام کند.

نامه دیگر که بسیار بد خط بود به نظر میرسید از طرف شخصی نوشته شده است که این پسر را پیدا کرده و مراقب او بوده است اما نتوانسته از عهده این کار بر آید.

عجیب این بود که هر دو نامه روی نوعی چرم نازک نشوته شده بود که برای مقامات نورنبرگ آشنا نبود.

کاسپر هاوزر  که اگر واقعا نامش بوده باشد، آن شب را با دکتر دامر که از معروف ترین دانشمندان آن شهر بود گذراند و نخستین چیزی که موجب شگفتی این روانپزشک شد این بود که این پسر جوان محض مشاهده یک شمع روشن به سوی آن دوید تا شعله اش را با دست بردارد.

آزمایش های بعدی نشان داد که او فاقد درک عمیق است و با اینکه به نظر میرسید از توان ذهنی برخوردار است اما یک فرد عقب مانده محسوب میشد.

پاهایش نشان میداد که مسافت طولانی را پیموده است اما هیچ کسی او را در جاده ندیده بود.

برای هرکسی که از این پسر اطلاعاتی داشته باشد جوایزی تعیین کردند و عکس او را به سراسر اروپا پخش کردند. اما هیچ کسی اطلاعی از او نداشت.

دکتر دامر طی مدت کوتاهی توانست به این شخص خواندن و نوشتن بیاموزد و گفت این پسر در زیر زمینی تاریک بزرگ شده و هرگز به جز نان و آب طمع خوراکی دیگری را نچشیده بوده است. او قیافه مردی که در تاریکی برایش غذا می آورد هم ندیده است.

در مورد اینکه این سالها کجا بوده اطلاعی ندارد.

مدتی بعد کاسپر در حالی که خون از صورتش جاری بود تلو تلو خوران از منزل دکتر دامر بیرون آمد و گفت که مرد نقابداری با یک چاقوی بزرگ به او حمله کرده و او را زخمی کرده است.

پس از این رویداد، مقامات شهر، دو مامور پلیس را مسئول محافظت از جان او کردند.

اما یک روز بعد زمانی که پلیس ها در حالت چرت زدن بودند، کاسپر بدون اطلاع آنها برای گردش و هواخوری به پارکی که در آنسوی خیابان قرار داشت رفت و چند دقیقه بعد خونین و مالین برگشت و بر اثر جراحات وارده درگذشت.

پزشکان گفتند که شخصی او را مورد حمله قرار داده و باعث مرگش شده است.

شگفت اینکه بر روی برف های پارک، هیچ گونه ردپایی به جز ردپای کاسپر دیده نمیشد و اثری هم از آلت قتاله به دست نیامد.

حقایق کاملا مستند در معمای کاسپر هاورز این ماجرا را در نوع خود بسیار شگفت انگیز میکند. یکی از فلاسفه آلمان در این مورد نوشته است:

کاسپر هاوزر آنچنان ساده ترین حقایق زندگی را نادیده می انگاشت و آنچنان وحشت لزوم تمدن را نمایان می ساخت که انسان به این اندیشه فرو میرفت که او یک موجود زمینی نیست بلکه ساکن سیاره دیگری است که به گونه ای معجزه آسا به دنیای ما منتقل شده است.

منبع: کتاب عجیب تر از علم – جلد ۱

0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده همه دیدگاه ها
0
خوشتان آمد، کامنت بگذارید!x