رویاهای پیشگویانه از کجا می آیند؟

راجع به عنوان فوق در کتاب های دیگرم، به خصوص در کتاب «(سفر به) دیگر سو و بازگشت» به طور مفصل مطالبی را بازگو کرده ام. بنابراین در این قسمت تا حد امکان به طور خلاصه متذکر نکاتی چند می شوم. پیش از این که هر یک از ما از دنیای دیگر برای یافتن تجسدی دیگر به زمین بیاییم؛ نقشه ای با جزئیات کامل برای طی این دوره از زندگی مان تهیه می کنیم تا مطمئن شویم به اهدافی که برای خودمان در نظر گرفته ایم خواهیم رسید. در این جدول همه چیز را گرد می آوریم از والدین و خواهر و برادر و دوستان و همسرمان گرفته تا لذت ها و تراژدی ها، بیماری ها، گرفتاری ها، علایق و نفرت ها یا انتخاب های خوب و بدی که در این مسیر طولانی انتخاب برخواهیم گزید و حتی لحظه ی مرگ یا زمان دقیق آن و حتی شیوه ای که این جهان را ترک خواهیم کرد تا به وطن اصلی خویش باز می گردیم. هر کدام از ما که پا به این عرصه ی خاکی می نهد؛ برای لحظه ی مرگ خویش پنج انتخاب از پیش تعیین شده دارد و می تواند به اختیار خود یکی از آنها را در طی مسیر زندگی برگزیند. البته این امر بستگی دارد به اینکه آیا ما حس کرده ایم که به آنچه در این دوره از زندگی می خواستیم رسیده ایم یا نه.

به هنگام خواب یا بیداری، برخی از حوادث آینده را می فهمیم، از قبیل مرگ افراد، این بدان معناست که ما توسط ارتباطی دورآگاهانه یا از یک نقشه یا نقشه هایی آگاه شده ایم یا از لحظه ای مرگ فردی یا حتی از لحظه ی مرگ خودمان. برای مثال مونیکا در نامه ای به من چنین نوشت که:«دوستم استفان به شدت مریض است، اودائما” رویایی تکراری را تجربه می کند که در آن، مهمانی جشن تولد 55 سالگی او برپاست و همه ی میهمانان از عزیزان او هستند که قبلا” در گذشته اند.» البته اغلب این گونه نیست که به ما این رخصت داده شود تا نقشه ی مربوط به خود را بخوانیم. (پیرو همین مطلب تا حال هرگز واسطه ای را ملاقات نکرده ام که در مورد خودش نیز واسطه باشد؛ من هم از این جمله ام)، اما استفان می دانست که او (در این رویا) لحظه ی مرگش را که با روز تولدش در 55 سالگی خواهد بود یا روزی بسیار نزدیک به آن دیده است. این رویای پیشگویانه ی تکراری به این دلیل در اختیار او قرار گرفته تا هم در فهم این نکته به او کمک کند که وقتی به وطن اصلی اش باز گردد؛ آرامش پیدا خواهد کرد و هم به او خاطر نشان سازد تا خودش را برای پیوستن شادمانه به کسانی که در انتظار او هستند آماده کند.

اما خواهش می کنم این مطلب را از عمق جان کسی که حقیقتا” با این موضوع درگیر بوده، بشنوید و قبول کنید که هر پیام پیشگویانه ای از این دست به این معنا نیست که نقش نجات دهنده را ایفا کند، دقیقا” به این دلیل که، دریافت این پیام ها از سوی ما به این معنا نیست که در هر نقشه یا زمان مرگی مداخله کنیم. این مساله ساده و در عین حال گاهی اوقات حیرت انگیز است. بنابراین خواهش می کنم به رویاهای پیشگویانه تان بیشتر توجه کنید. بسیاری از جزئیاتی را که می توانید، فهرست کنید و اگر برای آن چه به شما نشان داده شده اهمیت و ضرورتی (برای بیشتر دانستن) یافتید برای همه ی آن جزئیات به همان اندازه ای که می خواهید مفید باشند دعا کنید. اما در نهایت اگر دریافتید که قادر به توقف برخی از این فجایع نیستید یا نمی توانید به فردی (برای اجتناب از حادثه ای) هشدار بدهید یا کسی را از آسیب و گزند حفظ کنید، آن هم تنها به این دلیل که نمی توانستید (در دریافت اطلاعات) به اندازه ی کافی دقیق باشید، یک لحظه هم از خودتان شرمنده نباشید. این تنها به این معنا است که شما به هر که هشدار داده اید یا از خطر مطلعش کرده اید، از پیش چنین معین شده که با تقدیر خویش همراه باشد، تقدیری که خود، طرح آن را خیلی پیش از آن که به این دنیا بیاید درافکنده است.

مساله ی دیگری که تعداد اندکی از افرادی که رویاهای پیشگویانه دارند با آن روبرو می شوند؛ تمایل برای همدلی با فردی است که لحظه ی مرگ یا نقشه ی آن در رویا آشکار شده است، آن هم تا حدی که فرد دیگر قادر نیست که از موضوع رویایش به لحاظ عاطفی جدا شود و نگرش واقع بینانه داشته باشد. نمونه ای عالی در این مورد یکی از مراجعانم به نام کارن بود:«در رویایی کاملا” واضح و روشن، تبدیل به مردی میانسال و با اندکی اضافه وزن شده بودم که در یک شرکت مشغول به کار بودم. شرکت دارای دیوارهایی شیشه ای بود؛ به طوری که از یک قسمت آن، قسمت های دیگر شرکت قابل رویت بود، از پشت میزم بلند شدم اطراف آن قدم زدم و پرده ها را کشیدم. سپس به پشت میزم باز گشتم، تفنگی را که روی میز بود آماده کردم، کنار میزم ایستاده و به شکمم تیری شلیک کردم. می توانستم ورود گلوله به شکمم را احساس کنم، شکمم را گرفتم و کف اتاق افتادم. در حالی که خون از بدنم می رفت به حالت مرگ بی هوش افتادم. به محض این که برخاستم از هوش رفتم. فردای آن روز به دختری که همکارم بود تلفن شد:برادرش شب گذشته در شرایطی مشابه (خواب من) به طرز اسف انگیزی به خودش شلیک کرده و خودش را کشته بود.»

کارن و هر کسی که ورای زندگی خصوصی اش از حوادث آینده ی فرد دیگری مطلع می شود باید از خداوند برای محفوظ ماندن از تأثیرات رویاهایی که می بینید طلب کمک کند و هرگز به خواب نرود مگر این که نخست خود را در پرتو روشن هدایت روح القدس قرار دهد؛ همان گونه که همه ی ما باید روزی چند بار، حال به هر نحوی، این کار را همچون یک عادت برای این که خودمان را حفظ کنیم، انجام دهیم.

در این قسمت نمی توانم موضوع نقشه ها و زمان مرگ را بدون مطرح کردن پرسشی که پس از وقوع حادثه ی 11 سپتامبر هزاران بار از من شده است به پایان ببرم:«آیا شما معتقدید همه ی قربانیان بی گناه حملات تروریستی، خود انتخاب کردند که آنگونه بمیرند!» پاسخ مثبت است. این دقیقا” همان چیزی است که من ادعا می کنم. چه بسا این حادثه توانایی این را داشته باشد که بقیه ی زندگی ما و فرزندانمان و نوه هایمان را تحت تأثیر قرار دهد اما زمان چنین تأثیری هنگامی فرا خواهد رسید که فهم میزان رشد خود را در معنویت، انسان دوستی، شایستگی اخلاقی، شهامت، بزرگواری، محبت، همدردی و یکپارچگی و همبستگی ای که حوادثی تلخ همچون 11 سپتامبر همگی آنها را در ما ایجاد کرده اند؛ آغاز کنیم. می توانیم از هزاران روح پاک و تا اوج آسمان عروج کرده سپاسگزاری کنیم؛ چرا که سالها قبل از اینکه پا به این عرصه ی خاکی بگذارند با قربانی کردن خود برای خیری بزرگ تر موافقت کردند. خیری که تنها اکنون می توانیم فهم آن را آغاز کنیم. خواهش می کنم حتی لحظه ای هم تعجب نکنید که چه طور خداوند اجازه داد چنین تراژدی وحشتناکی اتفاق بیفتد؛ او نمی خواست (مانع شود) و این کار را هم نکرد. مثل همه ی دیگر حوادث شیطانی، این یکی هم دقیقا” کار نوع انسان بود و حوادثی از این دست تنها می توانند لغتی همچون «بی خدایی» را به ذهن تداعی کنند. در ورای این حادثه می توان خداوند را در حالی مشاهده کرد که به ارواح متعالی ای که به آغوش عشق ازلی خداوند و به وطن شان باز می گردند؛ خوشامد گویی می کند.

از کتاب: رویاها – تالیف : سیلویا براون

مطالب مشابه از ذهن آموز:
دیدگاهی بگذارید