فیلم کنستانتین و فیلم حلقه فیلم هایی بودند که وقتی من سن و سال زیادی نداشتم از شبکه چهار پخش شدند و من آن زمان آنقدر ترسیدم که تا انتها این فیلم ها را نگاه نکردم!
چند سال بعد دوباره فیلم ها را تماشا کردم و کنستانتین فیلمی بود که چند بار آن را تماشا کردم.
کیانو ریوز پس از موفقیت در فیلم ماتریکس در فیلمی متفاوت به اسم کنستانتین در نقش یک جن گیر به اسم جان بازی میکند.
اما چرا او جن گیر است؟
او در تلاش برای آمرزش و بخشیده شدن است.
در نوجوانی خودکشی ناموفق داشته و کشیش به او گفته است که خداوند هر گناهی رو ممکن است ببخشد اما خودکشی را نمیتواند ببخشد و تو یک جان به خداوند بدهکار هستی.
در واقع کشتن دیگران یا خودت فرقی نمیکند و این جانی که خداوند به انسان ها داده است امانت است.
جان در تلاش برای بخشیده شدن، به سراغ مردمی که دچار جن زدگی شده اند میرود تا آنها را به زندگی برگرداند با این امید که برگرداندن آنها به زندگی سبب بخشیده شدن خودش شود.
این کارها اگرچه خوب است اما جان این کارها را فقط به نیت خیرخواهانه و از روی حس کمک به همنوع انجام نمیدهد و با بی میلی و به امید پاداش این کارها را انجام میدهد، بنابراین همچنان در این مسیر درجا میزند و آمرزشی در کار نیست.
جان نه تنها نسبت به روحش بلکه نسبت به بدنش هم مسئولیت پذیر نبوده است و به خاطر سیگار کشیدن های مداوم ریه هایش آسیب دیده و دکترها مرگ او را نزدیک میبینند.
او در اکثر سکانس های فیلم در حال سیگار کشیدن است.
جالب است بدانید در واقعیت هم کیانو ریوز سیگار میکشد و به گفته خودش خیلی سعی کرده است آنرا ترک کند اما نتوانسته است.
حالا جان به آخر خط نزدیک میشود اما همچنان امیدش را از دست نداده است. و این امید در ادامه داستان سبب نجات او میشود.
در همین حین دختری که پلیس است و خواهرش خودکشی کرده است به سراغ جان می آید.
او باور ندارد که خواهرش خودکشی کرده است و برای اینکه حقیقت را بفهمید از جان میپرسد که آیا او میتواند خبری از خواهرش بگیرد یا نه.
آنها باهم راهی این ماموریت میشوند.
سکانس آخر فیلم کنستانتین
در سکانس پایانی فیلم که در حال مبارزه با شیاطین است جان، جانِ خودش را در ازای جان دختر با شیطان معامله میکند.
او حاضر میشود خودش کشته شود اما دختر نجات پیدا کند.
شیطان که به خاطر جن گیری های متعدد جان از او متنفر است با خوشحالی از این موقعیت استقبال میکند و میگوید خودم شخصا تو را به جهنم میبرم.
دختر به زندگی برمیگرد و شیطان سراغ جان میرود تا او را به جهنم ببرد اما نوری از آسمان می تابد و جلوی او گرفته میشود.
شیطان متوجه میشود که جان بخشیده شده است.
از خودگذشتگی و فدا کردن جان خودش برای نجات جان انسان دیگری باعث شده است خداوند گناه او را ببخشد و شیطان حالا هم دختر را از دست میدهد هم جان را ، بنابراین شکست خورده و غمگین در افق محو میشود.
فیلم کنستانتین این پیام را دارد که حتی کسانی که مرتکب گناهان بسیاری شدهاند با انجام کار نیک و از خودگذشتگی در راه خداوند ممکن است بخشیده شوند و همیشه فرصت برای توبه هست.
در سکانس آخر، دختر از جان میخواهد که با هم ازدواج کنند، جان میگوید فعلا باید خودش را آماده کند و تغییراتی باید در زندگی اش بدهد، طبق معمول که سیگار میکشید دستش را در جیبش میکند و جعبه ای را تکان میدهد اما اینبار به جای اینکه سیگار بیرون بیاورد یک آدامس بیرون می آورد و در دهانش میگذارد.
سپس جان در ذهنش میگوید: فکر میکنم برای همه ما برنامه ای وجود داره، من باید دو بار میمردم تا اینو بفهمم، همانطور که کتاب های مقدس میگن خداوند از روش های مختلفی کارشو انجام میده، بعضی ها خوششون میاد، بعضی ها نه.