از چه هنگام رأی و انتخابات آغاز شد؟

اگر کسی بتواند در انتخابات سیاسی شرکت کند، می گویند که او «حق رأی» دارد.

این کار به دو صورت انجام می گیرد:

یکی آنکه رأی می دهیم و افرادی را برای شغل های عمومی کشور انتخاب می کنیم. دیگر آنکه با رأی خود، قوانینی را که برای تصویب عرضه گردیده، تأیید می کنیم.

در طول تاریخ بشر، همیشه افراد یا گروههای خاصی دارای حق رأی بوده اند.

در حالیکه دمکراسی کامل یعنی آنکه همه ی افراد، در کارهای کشور خود شرکت جسته، از حق رأی مساوی برخوردار باشند.

البته این چیزی است که حتی امروزه نیز به دشواری یافت می شود.

همیشه محدودیت هایی درباره ی حق رأی وجود داشته است.

برخی از این محدودیتها درست و عاقلانه بوده، ولی برخی دیگر زشت و شرارت آمیزند.

محدودیت هایی که برای«حق رأی» منظور می گردد با توجه به پاره ای از مسایل است مانند شرایط سنی، نژادی، مذهبی، ملیت، زن یا مرد بودن و همچنین شرایط اجتماعی، موقعیت اقتصادی، مالک بودن و حتی میزان پرداخت مالیات.

شکل ابتدایی «حق رأی» را می توان در یونان و رم باستان مشاهده کرد، یعنی هنگامی که در این دو سرزمین دمکراسی پیدا شد.

برای مثال، در آن روزگار در مجامع عمومی شهر آتن مردم با نشان دادن دست، نظر و رأی خود را نسبت به مسایل عمومی ابراز می داشتند.

آنان هنگامی که می خواستند شخصی را از یک مقام اجتماعی بیندازند، از رأی نوشته ی مخفی استفاده می کردند.

ولی در آن روزگار حق رأی فقط برای انسانهای آزاد شناخته می شد.

اما بردگان و اشخاص بیگانه، حق رأی نداشتند و هیچ راهی هم نبود تا بیگانه ای بتواند روزی به تابعیت آنان درآید.

در اواخر قرون وسطی، هر فردی که برده نبود می توانست در انتخاب شهردار شهر خود شرکت کند.

ولی باز شرایط و وضع مالی شدیدا حق رأی را برای افراد، محدود می ساخت.

در دوره ی رنسانس، یعنی زمانی که در اروپا جنبش هنری و ادبی مهمی رخ داد، زندگی اشرافی چیره شد و مردم عادی هرگز حقی برای رأی دادن نداشتند.

آنگاه چون طبقه ی پیشه ور در اروپا پدید آمد، صنعت و تجارت هم رو به گسترش نهاد. آنگاه حق رأی نیز برای اولین بار، بطور وسیع و قابل توجهی، به مردم اعطا گردید.

در این هنگام بجای داشتن خصوصیات موروثی، داشتن ملک و مال، شرط برای حق رأی در نظر گرفته شد.

انقلابهای بزرگ امریکا و فرانسه نیز نتوانستند با منحصر بودن حق رأی برای گروه ها یا طبقات ویژه ای، مبارزه کنند.

در انگلستان هر فردی که تابعیت انگلیسی دارد و سنش به بیست و یک سال برسد، حق رأی دارد، بجز لردها، دیوانگان و جنایتکاران.

تا سال 1832 تعداد بسیار کمی از افراد، در انگلستان، حق آن را داشتند.

زنان نیز تا سال 1918 هرگز حقی برای شرکت در انتخابات نداشتند. ولی در 1928 این حق برای عموم افراد در سراسر این کشور اعلام گردید.

قانون اصلاحات سال 1832 حق رأیی را که قبلا برای مالکین مستقل وجود داشت، لغو کرد.

آنگاه به هر مردی که زمینی به ارزش 10 لیره در اختیار داشت_ خواه مالک و خواه مستأجر_ حق رأی داد.

به سال 1867 دومین قانون اصلاحات پدید آمد و به بیشتر افزارمندان و کارگران شهرها نیز حق شرکت در انتخابات را داد.

پس از سال 1884 در انگلستان به کشاورزان و همه ی افراد (بجز طبقاتی که در بالا نام بردیم) حق رأی داده شد.

در نخستین دهه ی قرن 19 حوزه های بسیاری در شهرها و نقاط مختلف انگلستان وجود داشت که به هر یک از آنها می گفتند حوزه ی برگماری. زیرا صاحب زمین در آن منطقه حق داشت که یکی از اعضای مجلس انگلیس را خود برگمارد.

آنگاه در برخی از موارد چیزهای شگفتی رخ می داد. برای مثال، در برخی از این حوزه ها مانند حوزه ی«الدسرم» در ویلتشیر اصلا سکنه ای وجود نداشت.

در برخی دیگر مانند«دنویچ» در سافک حتی خود زمین هم بر اثر طغیان آب دریا ناپدید شده بود.

تا پیش از سال 1832 تعداد نمایندگانی که برای مجلس انگلستان، با رأی آزاد، برگزیده می شدند، بسیار ناچیز بود.

امروزه هرکسی که نامزد انتخابات می شود باید 150 لیره به ودیعه بسپارد، تا اگر در انتخابات شکست خورد، این پول را بعنوان جریمه از دست بدهد.

شکست یک نماینده در انتخابات هنگامی است که کمتر از یک هشتم  رأی‌هایی که مردم می اندازند،به نفع او درآید.

تا سال 1949 هر کسی که در یک حوزه ی پارلمانی زندگی می کرد و در حوزه ی دیگر نیز ملکی داشت، می توانست در هر دو حوزه رأی بیندازد.

فارغ التحصیلان برخی از دانشگاهها نیز می توانستند هم در حوزه ی مربوط خود، رأی بدهند و هم به نفع نامزدهایی که نماینده ی دانشگاه آنان بودند.

منبع: کتاب به من بگو چرا – جلد 2

مطالب مشابه از ذهن آموز:
دیدگاهی بگذارید